آخر این نشد
پشتِ پرچین چشمانت
تمشک های وحشیِ نگاهت را
دانه دانه در سبدِ شوق بریزم،
آخر نشد خاکسترِ خاموشِ تمنا را،
پشتِ حصارِ غرورت شعله ور کنم…
هرگز از یادت نرود؛
من” رود ” بودم و تو ” سنگ “،
که از تو جوشیدم،
تا رویای کهنه زمین را به دریا برسانم؛
یادت باشد اگر پرنده ای
در فرورفتگی هایت آب نوشید
به او بگویی: ” یادگارِ غریبِ رودیست که عاشقِ آسمان بود”
لیکن آسمان سخت عاشق می شود…
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک،کتاب کار،ترجمه کتاب،سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و نگارش صفرتا صد پایان نامه و رساله و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب و اکسپت مقاله در انتشارات بین المللی حوزه مشق