۱_لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید:
من علی اصغر معراجی هستم، هفده روز مانده پاییز سال ۱۳۶۷ در دیار سربداران از خانواده ای شریف و عزیز پا به این جهان هستی گذاشتم… از همان دوران کودکی و دبستان به نقاشی و تاریخ علاقه مفرط داشتم و کنار آن در زمینه ریاضی نیز…اول دبیرستان را در هنرستان گذراندم و با تغییر رشته به ریاضی فیزیک، در نهایت تا به امروز که در رساله دکتری مهندسی مکانیک در حال فعالیت هستم ذره ای از تعلقم به شعر کم نشده است.
۲_علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ در دوران راهنمایی با امانت گرفتن کتاب های شعر زنده یادان مهدی اخوان ثالث از زمستان… تا ارغنون و فروغ فرخزاد… به شعر علاقه دوچندان پیدا کردم و این من رو مجذوب شعر می کرد با آنکه هنوز الفبای شعر سرودن رو بلد نبودم می نوشتم و برای تصحیح نوشته هام به دبیر ادبیات مراجعه می کردم….
۳_از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟
این مهم بود کی شروع کنم… در بحبوحه یک تجربه سخت،«تنهایی مطلق» یک نوع زیست شاعرانه را به من هدیه داد، تا من به قول مولانا به گفتار آمدم.
دنبال یکی بودم بیاموزم…فضای مجازی فضای خوبی بود تا من و با نگارستان شهر و دوشنبه های شعر پارک گفتگو، جایی که استاد محمد علی بهمنی بود آشنا کند… این باعث شد که جدی به مقوله شعر بپردازم.
۴_نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟
من همواره در کارهایی که به آن ایمان داشتم مستقل عمل می کردم چه در شعر چه در زمینه انتخاب رشته و دانشگاه… خانواده هم به تصمیم هایی که میگرفتم احترام می گذاشتند، و همواره حتی اگر انتخاب اشتباهی هم می کردم هیچ گاه کسی رو مقصر نمی دانستم و خود را…
۵_در چه قالب هایی شعر میگویید ؟
هرچند به گمان من این نوع نگرش به شعر امروز صحیح نیست چون شعر قالب پذیر نیست ولی من برای بیان شعر هام کلاسیک و سپید رو برگزیدم و در فرم های غزل و چهارپاره، شیش پاره مسمط و سپید کار کردم.
۶_در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟
تعریف موفقیت شعر رو من در بُعد زمانی خاصی نمیدونم بلکه شعر هر شاعر مادامی میتونه مانا باشه که مُبَیّن زبان سلیس عصر خودش و به صورت پویا باشه، باید پرسید چرا اشعار مولانا حافظ بیدل و کلیم و صائب و… ماندگار شدند تفکر به این موضوع میتونه پاسخ گوی این سوال باشه که چطور میتوانیم شعری مانا ایجاد کنیم… وگرنه خیلی شعر ها و. کتاب های شعر به سرنوشت محتوم در کتابخانه ها خاک می خورند.
۷_به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟
به نظر من یک پنانسیل ذاتی یک گیرنده بخشی
نیازه تا شاعر بتونه بُعدی از جهان خودش رو ببینه که دیگران قادر به دیدن اون نیستند و به قول استاد بهمنی «ما شعر نمیگیم بلکه اون رو می نویسیم…» و این یعنی نگاه شاعرانه به جهان و ثبت و چیدمان اون با واژه های ناب نیازمنده وصل شدن است…
۸_موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟
اجتماعی عاشقانه و با مضمون آگاهی بخشی
۹_آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟
خب معمولا سعی کردم خودم رو محصور به سبک و نگرش هیچ شاعری نکنم، خودم باشم ولی در تکنیک ها همواره دوران گزاری رو همواره تجربه کردم که هنوز هم سعی در استقلال اندیشه و احساس و زیست شاعرانه خودم دارم ولی از محمد علی بهمنی برادان افشاری دکتر حامد ابراهیم پور و مهدی اشرفی و… در عصر معاصر بهره بردم.
۱۰_به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟
مهم نامدار شدن نیست، چون هرکس خودش رو در این ورطه قرار بده محکوم به غرق شدن در امواجی خواهد شد که دیگه نمیتونه رسالت شعر رو به دوش بکشه… هدف من به هر قیمتی شعر گفتن نیست بلکه به شعر قیمت دادن است…مادامی که میتونم می نویسم و مادامی که درک دریافت شعر کم نور میشه قلم را منتظر نگه می دارم.
۱۱_چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟
هنوز تجربه نکردم… این نخستین تجربه به توصیه دوستی ارزشمند بود.
۱۲_انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟
فقط دید من رو بازتر کرد و فهمیدم در بعضی از این محافل خود شعر با تیغ اغراض شاعران خودخواه ذبح میشه و سعی کردم زیست خودخواسته ی خودم رو تجربه کنم.
در پایان یکی از شعر هاتون رو برای ما بخوانید.
برای زنده شدن، یک بغل مرا کافیست
به جان حضرت عیسی، نگو کبوتر نیست!
در این زمانه که مریم شده خیابانی
خدا کند که نداند پدر ؛ پسر از کیست!
برای ترجمه ی نامه های آخرِ مَرد
کبودی کلمات «عزیزم» اَش کافیست ،
بیا که جاده ها، بی قرار و منتظرند
به رسم کاسه ی آبی که پشت سر جاریست ،
فریب می دهد این روزگار آدم را
زمین نمی خورد آنکس که در ریاکاریست! ،
برای زنده شدن مرده ایم و بر دیوار
به جای نام خدا هم، فقط هو الباقیست!
به جای پنجره ها، پرده دید دردش را
حریف باد شد و …، فکر ابرو دآریست