۱٫لطفا خود را برای مخاطبین ما معرفی کنید : ملیکا نقدی هستم با نام هنری پناه. ۱۸ ساله و اهل تبریز
۲٫علاقه شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ :از همان دوران ابتدایی که شروع به مطالعه آثار ادبی کردم، به ادبیات علاقمند شدم. مطالعه شعر و متن ادبی برایم جذاب و لذت بخش بود و همین باعث شد خودم دست به قلم شوم.
۳٫از چه زمانی شعر گفتن و نویسندگی برای شما جدی شد؟ من از ده سالگی شعر مینوشتم اما کمتر پیش می آمد برای کسی بخوانم. زمانی که یکی از اشعارم را برای اولین بار در مدرسه خواندم، از طرف معلمان و دوستان و به ویژه مدیر مدرسه مورد تشویق زیادی قرار گرفتم و با توجه به علاقه شخصی که داشتم برآن شدم که جدی تر در این زمینه فعالیت کنم.
۴٫نظر خانواده در مورد شعر گفتن و نویسندگی شما چه بود؟ از هر نظر حمایتم میکردند و مشوقم بوده و هستند.
۵٫در چه قالب های شعر میگویید؟ بیشتر دوبیتی و عزل. اما کمابیش درقالب های دیگر هم شعر میگویم.
۶٫در بین شاعران و نویسندگان بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ همه به نوعی موفق بوده اند اما فکر میکنم قیصر امین پور، سهراب، احمدشاملو و هوشنگ ابتهاج موفق ترند.
۷٫به نظر شما شعر گفتن قابل یادگیری یا ذاتی است؟ به نظرم این امر با یادگیری هم میسر است اما بیشتر ذاتی ست. ولی اگر هر دو درکنار هم قرار بگیرند بهترین حالت ممکن رخ میدهد.
۸ مضامین آثار شما بیشتر چیست؟ با اینکه هرگز عشق را تجربه نکرده ام بیشتر عاشقانه و اجتماعی مینویسم.
۹٫آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید؟ و در نوشتن تحت تاثیر کدام نویسنده اید؟ من آثار استاد حمید هنرجو را چندین بار مطالعه کرده ام و هر بار چیز جدیدی یادگرفتم و برای همین غالبا از سبک ایشان پیروی میکنم.
۱۰٫به عنوان شاعر و نویسنده جوان دوست دارید در نویسندگی به چه افقی دست پیدا کنید؟ یک شاعر و نویسنده شناخته شده باشم و آثارم مورد پسند عموم قرار بگیرند.
۱۱٫چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ «دست خط ثانیه ها» اولین اثر چاپی من است. بعد از آن یک کتاب مشترک با عنوان «چند قدم تا پاییز» و چند اثر دیگر که مشغول کارهای چاپشان هستم. همینطور سالانه در جشنواره خوارزمی و دیگر جشنواره هاشرکت کرده چندباری موفق به کسب رتبه شدم.
۱۲٫انجمن ها چه تاثیری در شعر و قلم شما گذاشته اند؟ باعث می شوند با دیگر شاعران و نویسندگان آشنا شویم و همین موجب پیشرفت و ایجاد انگیزه میشود.
در پایان یکی از آثارتان را برای مان بخوانید:
دلت که بگیرد، دیگر چه فرقی میکند کجای جهان ایستاده باشی؟ تمامت پر میشود از حرفهای کهنه ای که بی صدا در قلبت جان می دهند و سرشار میشوی از فکر کردن به نگاهی که مدتهاست مسیرش سوی تو منحرف نمیشود.
دلت که بگیرد، سرت به درد می آید از گوش دادن به حرفهایی که هیچگاه جرئت گفتنشان را نداشتی. خیره میشوی به ناگفته های روی هم تلنبار شده ای که کوه ها را دچار حادثه حقارت میکند.
اینجاست که فریادت خاموش میشود و خاموشی ات فریاد…