نمیدانم که میدانی چه کردهای با دلم!
همان دلی که وقتی اسمت میآید میلرزد،
نمیدانستم دوست داشتن تو اینهمه درد دارد
آری درد دارد، تاوان دارد
آه زیباروی من
کوه استوار من،
دل خشکیده مرا دوباره زنده کردهای
در دلم نه گلی بود و نه نوری
ببین آمدنت چه کرده که مرا مانند کودک نوپا کرده است
که هرجا میروی دنبالت تاتیکنان میشتابد.
دستت را بده، بگذارم بر روی قلبم
ببین به عشقت چگونه میتپد،
گویی او هم برای رسیدن به تو مانند من بیقرار است
میدانی چیست؟
تمام احساسم و قلبم برای تو
از دار دنیا همین را دارم
آنهم برای تو…