داستایوسفکی روح عصیان گر
آندره ژید می گوید : هیکل عظیم تولستوی هنوزهم افق را فرا گرفته است ، اما هر قدرازآن دورمی شویم
بلندترین قله که پشت قله مجاورش مخفی است ، ظاهر می شود. این قله داستایوسفکی است که درپشت سرتولستوی غول آسا مشاهده می شود .
اوج قله نیمه مخفی که برخی ازسخاوتمندترین رودها ازآن سرچشمه می گیرند …. اوزاده 11 نوامبر1821 درمسکو پایتخت روسیه تزاری است و درمدت 59 سال زندگی خود حقایق بسیاری را درمورد آدمی به روسیه ومردمان جهان عرضه داشت .
اوبه فلسفه علاقه داشت وآثارافلاطون وکانت وهگل را بارها با شوق بسیار خوانده بود وبواسطه آنها به دنیای اشرافی روسیه زمانه خود وارد شد ، آن هم درروزگاری که فقط ده درصد ازمردم توانایی خواندن ونوشتن را داشتند ، به واسطه روح عصیان گر، خود دستگیر و روانه زندان وتبعید شد . زندان می تواند آرمان های آدمی را فروریزد وروح او را به اعماق تاریکی بکشاند.
جایی که نور امید و خوشبینی به آن راه ندارد. او اززندان خلاص شد ولی ذهن آشوب زده و زندانی به مراتب بزرگتر ازاولین تجربه تلخ او درتبعید بود . داستایوسفکی دست به خلق چند اثرگرانمایه زد ، برادران کارمازوف ، جنایات ومکافات ، خاطرات خانه اموات ، وابله ….. او با نگاهی نافذ وتیزبین به اعماق وجودی هریک ازقهرمانان آثارش پرداخت .
وجدال هریک ازآنان را با حقیقت وجودی خویش ، به نمایش گذاشت . نیمه تاریک وپنهان هرآدمی ، بسا می تواند خوفناک باشد .
دکترزیگموند فروید و البته نیچه هردو ازعان داشتند که ازاو روانشناسی آموختند ، موضوع برسر انسان بود. قهرمانان آثارش غالبا درکشمکش های حوادث ناگواربیرونی ، اسیر گرداب تاریک ذهن خویش می شدند و دست به انتحارمی زدند . جایی در برادران کارامازوف نوشته است که خودکشی بزرگترین شجاعت هاست
چرا که شجاعتی بالاترازاین وجود ندارد که آدمی با نیمه پنهان وتاریک خویش مواجه شود . راسکلنیکف قهرمان اثرجنایات ومکافات ، دانشجوی آرمانگرای حقوق است که تشنه عدالت اجتماعی است اما ناتوان درمواجهه با حوادث روزگارخود دست به جنایت می زند ودرانتها نیزانتحارمی کند. گاهی آدمی می تواند براثر ذهن بیمارخود ازجایگاه انسانی خود بسمت پست تری تنزل نماید.
دررمان تسخیرشدگانش یا به تعبیرکتاب مقدس جن زدگان ، دوباره روح سرکش قهرمان داستایوسفکی عصیان می کند ، ودرجدال درونی غرق می شود . هرچند نوعی عرفان مسیحی ، هنوزکورسوئئ را درقهرمان زوسیمای قدیس مسیحی در برادران کارامازوف به چشم می خورد اما درنهایت حوادث چنان پیش می رود که آدمی منجربه جنایت می شود . اودرسال 1849 درنامه ای به برادرش می نویسد ، زندگی درون ماست نه بیرون ما ، یعنی انسان بودن دربین دیگران ونا امید شدن وسقوط نکردن درمصیبت هایی که ممکن است برسرت بیاید ، کارزندگی همین است و من این را درک کرده ام. داستایوسفکی چهارده سال خشمگین نوشت . زندگی آشفته ای داشت چرا که همسر اول خود و نیز برادرش را ازدست داد .
درنیمه فوریه 1867با آنتوگریگورنا اسنیتکینا نویسنده استنوگراف ازدواج کرد ودر1881 دیده ازجهان فروبست . روسیه درسوگ قهرمان برجسته ادبیات خود نشست ، اوبه هنگام مرگ 59 سال داشت .
نویسنده: حمید درکی