توبگوماه کجاست
من خودم میدانم
به کجابایدرفت
تاببینم رویَش
و درآغوش بگیرم آن را
توبگوماه کجاست
که من هرشب تنها
فارغ ازچشم حسودان
میشوم لبریزاز
عطش بی پایان
ازرخ اویی که
من به حسرت بودم
تادرآغوش بگیرم آن را…
توبگوماه کجاست
شایدهرگزآسمان
نتوانددانست
که سکوت ماهتاب
ازغم هجرانش
می تراودازخود
یک شب جانفرسا
تامن آیم ازمهر
ودرآغوش بگیرم آن را…