چه شبها زیر باران گریه کردم
درآغوش خیابان گریه کردم
سکوتم را سپردم دست طوفان
به روی دوش باران گریه کردم
همیشه گوشه ای خلوت به یادت
غریبانه، غزلخوان گریه کردم
نسیم عطر احساست وزیدو
میان دشت حرمان گریه کردم
نگاه آسمان شد خیس و ابری
به هربغضش فراوان گریه کردم
شدم آواره ی دنیای لیلی
چومجنون دربیابان گریه کردم
همیشه از پس دلواپسی ها
دمی ازخود گریزان گریه کردم
میان بازوان سرد تقدیر
یکی بودم ،هزاران گریه کردم
هنوزم خاطرم هست آن زمانی
که با آهنگ طوفان گریه کردم
پریشان خاطرم کردی ورفتی
ومن هردم پریشان گریه کردم
عهدیه صولت برد