شده است در نفسی حبس بشوی،
خم بشوی خیره و زیر دست بشوی؟
شده است جنس خودت مِثلِ خودت
آتش جانت بشود؟سوزِ قرارت بشود؟
شده است از سر اشک آه شوی،
رام شوی ،خیره به یک راه شوی؟
شده است غم بخوری دم نزنی، آتش به جانت بزنی؟
دل ما با دل تو رنگ خدایی دارد
نکند از دل ما رنگ خدایی ببری؟!
نکند کنج دلت سوز زند ،ضربه به یک روح زند؟
نکند جنس خودت را تو به یغما ببری؟
ما که از زخم ،از آن شعر گذشتیم
تو ولی شب سرد زن شدن را بلدی؟!
محدثه دانشمند