آس پیک …..
زندانی بهراد خاقانی … بله ، پاشو وسیله هاتو جمع کن آزادی، چی …. .چی گفتید : جناب سروان ، نشنیدم با من بودید ، ببینم خوشمزه غیرازتو مگه بهراد دیگه ای هم هست که من خبر ندارم ، فکرکنم گوشاتم سنگین شده بهت یکبارگفتم : چی …. زود باش .. وای خدا شنیدید بچه ها آزاد شدم .. خدا جون کرمتو شکر، نوکرتم به مولا … سلامتی داش بهراد خودمون جمیعا صلوات ختم کن، الله الحمد صلی الله محمد وآله محمد صلوات دومی برای اینکه پاش دوباره به زندان بازنشه بلندتر ختم کن، دم همگی تون گرم بچه ها… خیلی آقایید … قربون همگی .. الهی زودترهمتون آزاد بشید ..
داش بهراد ، داش رفتی بیرون مارو فراموش نکنیا، خاک پاتم به مولا داش بهروزمگه میشه بهراد روتیل شماهارو فراموش کنه ، قول می دم وضعم که خوب شد همتون ازاین جا بیارم بیرون، صفای وجودت مرد، خاک زیرپاتم داش بهروزاجازه بده دستت ببوسم اه نکن … نکن …مرد ، نفست حق ، یا علی ، به خدا سپردمت، بهراد وایسا جان داداش امرکن، قبل اینکه بیرون بری به یکی ازدوستام سفارشتوکردم، درمورد توکلی باهاش صحبت کردم اسمش حاج فرامرزوطن خواه هست ، یکی از غرفه داران میدونه ، مرد باخدایی و ازاون لوتی های بامعرفت، ولی خب اهل بخیه هم هست، توی راسته ی بازار تک همه بهش احترام می زارند، خلاصه یک میدون و یک حاج فرامرزوطن خواه ،
بیا اینم شماره تلفنش ، باهاش حتما تماس بگیر، برات کاروکاسبی جورکنه ، بهراد جان توام مثل پسره خودمی، نمی خوام بیشترازاین نابود بشی، پس برو بسلامت ، فقط قبل رفتن توبه کن ، ازاین جا برو، پسرم قمارنابودت می کنه ، ازمن می شنوی با خدای خودت عهد ببند، دیگه سمت این جورمسایل نرو، خب خیلی حرف زدم داش بهروزیک دونه باشی. بروبچه جون کم نمک بریز، داش بهروز، نوکرتم، اجازه رخصت، یا علی .. خب آقای بهراد خاقانی، خداحافظیاتون تموم شد الحمدالله ، بله جناب سروان، بیا اینجا رو امضاکن ، که مرخصی. فقط خاقانی، بله جناب سروان: بزاریک نصیحتی بهت بگم، امربفرمایید؟
پسرخوب توالان ۲۷ سالته، جوانی، خوشگل وخوش تیپ هستی، شما لطف دارین، ازمن می شنوی دوره خلاف وقمار خط بکش، مثل آدم زندگی بکن، ببین این سومی پرونده اس که درجریان قماردست داشتی وبازدداشت شدی، برو دنبال نون حلال، کارخلاف آخروعاقبت نداره، چشم جناب سروان روحرفاتون حتما فکرمی کنم، امری دیگه بامن ندارین؟ نه ، فقط قبل ازرفتنت وسیله هاتو ازنگهبانی تحویل بگیر، چشم جناب سروان.
خاقانی، دیگه این ورا نبینمت ، چشم جناب سروان، آخرشی. برو پرونشو ، بعد لبخندی به سمت بهراد زد. کو؟ پس کجاست؟ چرا بیرون نمی یاد، اه شاپورسرمون بردی ازبس هی گفتی چرا نمیاد، صبرکن دیگه، اتوبان تهران قزوین نیست که عبورکنه ، آقا جان این جا زندانه، زندان ، متوجه شدی؟ تکرارکن عموجون، اه گمشو رجب کم مسخره بازی دربیار، انگارمن نمی دونم این جا کجاست؟ مثل این که دربازشد، اوناهاش خودشه، داش بهراد خودمونه ، ماشالله روزبه روزخوشگل ترمی شه بیشرف زندان بهش ساخته ، سلامتی هرچی زندانی قماربازه صلوات،سلام وصد سلام داش بهراد ، خوش آمدی داش ، صفای وجودت، سلام بر و بچ های محله خودمان، نوکرم داش بهراد اصلا عوض نشدی
توبمیری، زبونتو گازبگیر، ننه ات بمیره گوساله ، چخبررجب؟ خوبی، مخلصتم بهراد خان ، ماشالله بزنم به تخته اصلا تغییری نکردی، بابا مگه کجا رفته بودم؟ خوبه رفتم زندان ، سفرقندهارکه نرفته بودم، خب تعریف کن ، اون توچخبربود؟ اون جا که عالی ، جای شما دوتا لندهور خالی، بعد بلند قهه قهه ای زد که رجب وشاپوراول با تعجب وبعد بلند بلند ترکیدن ازخنده، شاپورگفت: بهراد خان همون سلطان بودی که بودی ، خب رجب خارج ازشوخی چخبرها؟ ازننه وبابام خبرداری زنده هستند یا نه ؟ والله خبردورا دور دارم ازشون، پدرتون که بنده خدا سرش توی لاک خودشه یک چند باری سراغتون ازم گرفت وگفتم مدتی ازش بی خبرم ، مادرتون بنده خدا غصه شما رو می خوره، یادم باشه حتما سری بهشون بزنم، می گم شاپورازپول وپعله چخبر؟ هنوزم بازی هست؟
راستش بهراد خان بازی هنوزهست ولی خب به نظرم بهتره شما دیگه بازی نکنید، نفله تو مفتشی یا پاسبانی؟ یا شاید ماموردولتی که اظهارنظر می کنی ، پرسیدم هنوزبازی هست یا نه این همه اراجیف تحویل نده ، ببخشید غلط کردم، منظوربدی نداشتم ، عذر خواهم ، شما جون بخواه کیه که انجام نده، دستوربدین کجا بریم ؟ اول یک سربروخونه کمی استراحت کنم، دوش بگیرم ، بعدش خدا کریمه ، پس با اجازه بزن بریم …. بفرمایید بهراد خان اینم خونه تقدیم شما .. ای جان خیلی وقت بود رنگ خونه وزندگی ازیادم رفته بود ، ببینم رجب مدتی که من نبودم فساد خونه که درست نکردین ایشالا ، من بهراد خان ، اصلا به قیافم می خوره اهل این جور برنامه ها باشم ، برو جونور، کم خالی ببند ،
من شما دو تا نشناسم، که بدرد لایه جرزدیوارمی خورم، آقا تا شما داخل می رید، برم سرکوچه چند سیخ کوبیده وریحون وبا دوغ بگیرم بیام، باشه بروفقط شاپوربگوچربی وچیلیش کنه، ببینم پول پیشت هست؟ آره بهراد خان همرام هست ، پس برو زودی بیا. بهراد خان حموم آماده است برید دوش بگیرید ، باشه الان می رم ، به به گل دراومد ازحموم سنبل دراومد ازحموم دست به زلفاش نزنید این کوچه تنگه عمو، بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا، ده بسه رجب آبرومون بردی با این خوندنت ، بهراد خان جون داداش ماه شدی هزارماشالله ، مرسی ممنون. خب رجب تعریف کن ، ازبچه محل ها چخبر؟ خبرها که پیش شماست بهراد خان بعد ازلورفتن شما سربازی آخری دیگه من وشاپور دست ودلمون به بازی نرفت حتی چند بارسراغ بهمن قالپاق رفتیم، اما بی شرف گفت : هرکس خربزه می خوره پای لرزش هم باید بشینه ، نامردی که لنگه نداره اما آقا شما بدشانسی آوردین ، وگرنه کی ازشما بالاتره درقمار آن هم بهراد روتیل ، داش بهرادی که نظیرش هیچ جایی پیدا نمی شه، هی رجب این حرفارو ولش ولش خواستم توبه کنم لامصب نمی شه ، خلاف بدجور وارد پوست و استخونم شده ، ازطرفی هم پول اصلا ندارم، اوضام حسابی خیته ، زندان که بودم چندباری بازی کردم مثل همیشه برنده شدم، حتی چند تا شاهکارجدید هم یاد گرفتم اما خب قمارزندگی آدم برباد می ده ، من سر بازی آخر زندگیم برباد دادم عمروجوونیم ازبین رفت،
فقط حیرون موندم کدوم حرومزاده ای لوداد ، خیلی دلم می خواد که بدونم ، آمارم چه کسی به مامورا داد؟ درهرحال بگذریم. به به آقا شاپوردستت درست ، داش چی کردی ؟ بفرما داش بهراد نوش جونت، گوارای وجودت، دست مریزاد کل مغازه و خالی کردی پس چی داداش یه دونه که بهراد خان بیشترنداریم ، خاک پاتیم به مولا، آقایی ، سروری، خب تعارفات دیگه بسه ، بسم الله … هوم خوش مزه اس ، عجب کبابی ، بخاطرشما سفارشی گرفتم، دستت درد نکنه، تاباشه جبران کنم، آقا بهراد داشتیم ، عجب چسبید شاپور دمت گرم ، نوکرم، می گم ناهارکه خوردین برین یه چرتی بزنید، تازه ازراه رسیدین خسته اید، والا خسته که هستم اما نه یک چای بزارباید جایی برم و یکی ببینم ، بهراد خان اتفاقی افتاده؟
اتفاق هه ، مثلا چه اتفاقی؟ نه بابا نگران نباشید، زندان بودم یه بابایی به نام بهروزآدرس یه حاجی داد به نام فرامرزوطن خواه. گویا توی بازارحجره داره ازاون سرمایه دارای روزگاره، می خوام یکسربرم پیشش بلکه بتونم پول وپعله ای جورکنم، یا کاری شروع کنم، به گمانم بشناسمش، وایسا .. اه یه چیزایی داره یادم می یاد آره خودشه ، کی خودش رجب واضح حرف بزن جریان چیه؟ راستش حاج فرامرزچندباری بیشترندیدمش ، اما می دونم قماربازقهاریه وبرای قهرمانش حسابی خرج می کنه ،
یک زمانی مثل خود شما یلی بوده ولی چون پا به سن گذاشته دیگه بازی نمی کنه ، ولی دستش به خیر می ره وخیلی به دیگران کمک کرده ، چه ازلحاظ مالی چه ازلحاظ دعوایی ، باهاش که دم بخوربشی ، بردی خب حالا آدرس این حاج فرامرز داری بهم بدی؟ نوکرتم بهراد خان آدرس چیه ، جون بخواه خودم می برمت پیشش نه نیازنیست توبیای، تنها می رم می خوام باهاش گپی هم بزنم ، باشه چشم هرچی شما امرکنی ، بفرمایید این هم چای دبش مخصوص بهرام روتیل خودمون ، بابا روتیل چیه ، این اسم ها اصلا چی هست روی من گذاشتید،
بابا یک محل ویک داش بهراد خودمون ، روتیل یعنی هرجا که پاشو بزاره محاله که نیش نزنه وآخرشه ، عجب والله خودمم نمی دونستم معنیش چیه ، دستت درست شاپورنوش آقا، راستی شاپورهنوزاون کارت آس پیک منو داری ؟ که توی صندوقچه گذاشتم قبل ازاین که زندان برم بهت دادم که برام نگهداری. چون اون کارت زمانی که روسیه بودم ازپدربزرگم بهم ارث رسیده ، خودت بهتراز خودم می دونی اون کارت تمام زندگی منه ؛ آره داداش صحیح وسالم داخل صندوقچه اس نگران نباش، الان می رم برات می یارمش ، درضمن خوب می دونم تنها کارتی که شما همیشه باهاش برنده شدی ، وحرف اول دربازی زدی . آره برنده شدم جزاین بازی آخر، مثلا خواستم بدون تکیه به این کارت بازی ببرم که نشد باختم
خودت ناراحت نکن بهراد خان ، بفرمایید اینم کارت صحیح وسالم ، وای کارت من ، آس پیکم، جووون ، ام م ماچ . مرسی شاپوربابت همه چیز، ازت ممنونم ، ایشالا روزی جبران کنم، خب برو بچ فعلا، بهراد خان مواظب خودت باش، احساس خطرکردی دوسوته زنگ بزن رسیدیم ، برو بسلامت یا علی . سلام آقا ببخشید غرفه حاج فرامرزکجاست؟ علیک سلام با حاج فرامرز چیکاردارید؟ خصوصیه آدرسش بدین، انتهای بازار نگاه کن کمی جلوتربری دست چپ، حجره بزرگی هست که مال حاج فرامرزه . قربونت داداش ، آقایی ، ببخشید آقا با حاج فرامرز کارداشتم ، حاجی داخل دفترش نشسته از طبقات برید بالا، سلام حاج فرامرزشمایید؟ علیک سلام بله خودم هستم . شما؟ خاقانی هستم ، بهراد خاقانی ،
به به سلام آقا بهراد خودمون صفا آوردی خوش آمدی جوون، ممنونم شما لطف دارین کی آزاد شدی ؟ والله یک ودوساعت پیش ، چطورمگه؟ آخه بهروز سفارشتو پیشم کرد گفت : که درمیای بیرون، درضمن گفت که هواتو داشته باشم، ایشون به من خیلی لطف دارند، بهراد خان ، چای می خوری ؟ یا قهوه ، من چای می خورم . الو اصغر دوتا چای بفرست بیاد بالا ، شیرینی هم یادت نره ، چشم آقا خب شنیدم که قماربازقهاری هستی ، برای خودت اسم اسم ورسم داری ، حاجی جون این طورا هم که می گی نیست ، هست ، خوب هست ، وگرنه بهروزبرای هیچ کس این جوری ریش گرو نمی زاره حالا بگوببینم سرچی گرفتنت ؟ کی اصلا لو داد ، والا حاجی جون جریانش که مفصله ،ازشما چه پنهون برای یک بازی دعوتم کردن بالا شهرتهران سمت اکباتان، رفتم پای میزوشراب وعرق آوردن زدیم، باراول چند دست باخت دادم ، آخه حاجی جون این قلق کارمنه طوری که طرفم جوگیربشه ،
بعد ازاین که کاملا حس کرد بازنده ام ، اون جاست که من خودی ازخودم نشون می دم وبازی به نفع خودم تموم می کنم ، اینبارمثل دفعات قبل بردم اما نمی دونم کدوم حروم لقمه ای ، پلیس خبرکرد ؛ رو دست خوردم وافتادم توی زندان. ببینم بازسراغشون رفتی ؟ فهمیدی کی لوداد؟ سراغ که نه اما انگاری بچه ها گوش مالی بهش دادن .. خب بگذریم اجازه هست؟ حاجی چای آوردم اول مهمون تعارف کن ،بفرمایید، ممنونم ، شما حاجی ، دستت درد نکنه ،ببین داری میری درازپشت سرت ببند به همه بگو حاجی مهمون عزیزی داره کسی مزاحم نشه وتلفنارو به هیچ عنوان وصل نکن، فهمیدی ..
چشم قربان . چای تو بخور بهراد خان سرد نشه مرسی حاجی جون دستتون درد نکنه نوش جان، راستش یک وچند روزدیگه یک مهمونی گرفتم توی ویلای خودم اطراف باغ های محلات ، ازتوچه پنهون شراب وعرق وویسکی هم گفتم بیارن ، اون جا می خوام یک بازی کنیم اگربتونی جای من بازی کنی مبلغ ۲۰ میلیون بردی ۲۰ میلیون نقد. چی میگی؟ حاجی ولمون کن ۲۰ میلیون ، من ازکجا این همه پول بیارم، تازه اومدم این جا شما دستم جایی بند کنید واله حاجی جون توبه کردم که سمت خلاف اصلا نرم ، می دونم توبه کردی فرامرز همه چیوبهم گفت .
خودم می تونم بازی کنم ، اما پیرشدم وسن وسالی ازم گذشته درثانی توجوونی ،وارد به این کارهستی برنده ام همیشه بودی نظیرت تا حالا ندیده بودم. اولا شما به بنده لطف دارین وکوچیک شمام اما حاجی اومدیم باخت دادم ، چطوری این همه پول پس بدم؟ من که یک ریال ته جیبم نیست ، ببین پسرجون من الکی توروبرای این بازی انتخاب نکردم توی چشمات خوندم جنم داری، نترسی، جربزه داری ، درضمن روتیل که هستی . ای بابا حاجی شما هم، بخند پسرجون حقیقته شنیدم نیش می زنی وغیب می شی درهرحال نگران بازی نباش تمام خرج ومخارتم پای من ، فقط برو استراحت کن ۵شنبه شب بهت زنگ می زنم که بیای ، قبلش چند نفری ومی فرستم دنبالت .
بهراد خان خوب تمرین کن، دلم نمی خواد توی این بازی بازنده بشم ، می دونی که، بله حاجی گرفتم ، ایشالا که روسفیدتون کنم. بیا فعلا علی الحساب این ۲ میلیون بگیربرای خودت صفا کن ، بقیه اش هم بهت می دم . اما حاجی پول لازم ندارم، بگیرپسربامن چونه نزن وبروعشق وحالت بکن، چشم حتما. خب حاجی با من امری ندارین؟ نه پسرجون برو بسلامت، مخلصم حاجی با مرامی ، بروبچه پرو زبون نریز، توی عمل نشونم بده. پس با اجازه، درامان خدا.
چی شد بهراد خان رفتی پیش حاجی؟ چی گفت: تحویلت گرفت؟ بهت که بی احترامی نکرد؟ اه بابا بسه رجب سرم خوردی ، بزار بیام داخل بشینم بعد سوال وپبچم کن ، بله پیش حاجی تون رفتم خیلی خوب ازم پذیرایی کرد. تحویلم گرفت . بعد بهم گفت : ۵ شنبه همین هفته برم سرمیز بازی، چی بازی !.. شوخی می کنی ؟ بازی چی؟ هه آقا روباش انگاری توی باغ نیستی رجب، بازی چی.. بازی ورق . می خوام دوباره شانسم امتحان کنم اونم سر۲۰ میلیون پول نقد، یا خدااااا بسم الله، ۲۰ میلیون .
بهراد داش بی خیال شو اگرببازی این همه پول ازکجا میخای بیاری بدی؟ رجب راست می گه بهراد، این همه پول چطوری می خای پس بدی ؟ ده شاپورتوام. بابا شماها مثلا رفیقای من هستید، جای امیدواری توی دلمو خالی می کنید ، دست مریزاد ما رو بگو روی دیوارکی یادگاری می نویسیم، باخت چی ؟ خودتون بهترازهرکسی می دونید که پای میزبرم همیشه برنده ام. پس آیه یاس نخونید، با اینکه حریفت نمیشیم ، یا علی ، پشتتیم مثل شیربهراد خان. من که یکی نوکرتم سالاری داداش، پس بپربروبساط شرابتوآماده کن یک لیوان بزنیم بسلامتی بردمون دراین بازی، چشم شما جون بخواه . ۵شنبه شب فرا رسید، طبق معمول ریشام زدم ، موهام ژل زده به طرف کج ، پیراهن زرشکی رنگم اتوزدم قبلش یک تیشرت مشکی اززیرش پوشیدم وپیرهنم ازرونیم بوت مشکیم واکس زده وپوشیدم وشلوارکتان مشکی رنگم تن کردم،
ساعت استیل آهنی دستم انداختم وآستینام بالا زدم وزنجیرنقره ای گردن انداختم ، عینک دودیم بالای سرم گذاشتم ، سراغ آس پیکم رفتم کارتم وچند دقیقه ای نگاه کردم بعد بوسه ای زدم وداخل کیف پولم گذاشتم . شاپورورجب تا منو دیدن کلی سوت وجیغ کشیدن که ازکارهاشون خنده ام گرفت ، شاپورگفت : بهراد خان می زاشتی ما هم همرات بیایم ، اون جا همه غریبه هستند ما باشیم بهتره، رجب گفت : آره شاپورراست میگه اجازه بده همراهیت کنیم ، کار از محکم کاری عیب نمی کنه ، ای بابا شماها چقدر پلیسیش کردید، نمی خوام که برم دعوا کنم . میرم که بازی کنم .
این که نگرانی نداره، آخه … آخه … بهراد ، آخه چی بابا من که دیگه بچه نیستم ، ناسلامتی ۲۷ سالمه . برید بی خودی دلتون شورنزنه ، پس برو به امان خدا مواظب خودت باش احساس خطر کردی ، اس ام اس بده. وای رجب ازدست توباشه ، اس ام اس می دم . خب دیگه کارندارین؟ خداحافظ. آقای بهراد خاقانی ، بله خودم هستم ازطرف حاجی فرامرزوطن خواه اومدیم دنبال شما، بله ممنونم ، لطفا سوارشین باشه چشم . این جا دیگه کجاست؟
الو حاجی ما نزدیک شدیم ، بله آوردمشون ؛ به به بوی گل آمده بهراد خان سنبل آمده ، سلام حاجی نوکرم ، سلام علیکم ، بهراد خان گل گلاب خوش آمدی . اذیت که نشدی نه اصلا راحت بودم به بچه ها سپردم برات ویسکی و وتکا شراب اصل انگوربرات آماده کنن ، برو یک گلویی تازه کن تا آماده بشی برای بازی . مخلصتم حاجی ازشما به ما رسیده زبون بازی نکن پسربروحالتوبکن، راستی قبلش باید یک چیزایی بهت بگم این پسره امشب حریفته ، پسریکی از شریکامه توی مهاباد، ازاون قماربازهای ماهریه ، پدرش خیلی ازبازیش تعریف می کنه ؛
پسربدی نیست اما قلدره ، می خوام امشب پوزشوبه خاک بمالی ، والا کلافه شدم پدرش یک سره برام کری خوند. بهراد ببینم امشب چه می کنی؟ اول بروخودت بساز، آماده شدی بگوکه میزآماده کنم ، چشم حاجی جون خیالت تخت. ازالان برنده خودت برنده بدون ، آفرین پسر، شیری، ماشالله . کلی استرس داشتم اما چاره چی بود، پای آبروی حاجی وسط بود . آس پیکم ازکیفم درآوردم ونگاهی انداختم، بطری ویسکی سرکشیدم وکمی میوه ومزه خوردم وبه حاجی اشاره کردم که آمادم ، حاجی با ایم واشاره به نوچه هاش گفت : که میز بچینند، حاجی قبل ازبازی اومد کنارم گفت : بهراد جان اصلا استرس نداشته باش ، باخت دادی فدای یه تارموت نگران پولش نباش من هواتودارم. باخت چیه ؟
حاجی جون اینقدردست کمم گرفتی، اختیارداری این حرفا چیه ، اجازه رخصت حاجی ، رخصت پسر. سرمیزنشستم قبل ازبازی همیشه عادت داشتم، یک لیوان دیگه ویسکی یا وتکا بخورم دستام وگرم کردم ، عینکم بالا زدم تا قبل ازاینکه حریفم بیاد کارتم درآوردم ودوباره سرجاش گذاشتم ، یهوع دیدم یک پسری ۳۸ساله تنومند ودرشت واما قرطی سوسول که اسمش پرهام بود اومد جلوم نشست باهام دست داد و خودش معرفی کرد منم خودم معرفی کردم سیگاربهم تعارف کرد یک نخ برداشتم ، گوشه لبم گذاشتم که فندکش آورد جلو برام روشنش کرد،
عادتم بود که سیگاربه طرز خاصی روی دهنم نگهه دارم که این حرکتم باعث تعجب پرهام شد، پرهام گفت: ویسکی می خوری؟ یا وتکا که گفتم یک لیوان ویسکی ، ویسکی یه تنه بالا دادم و گفتم خب شروع کنیم ، پرهام با ژست خاصی گفت : بزن بریم . حاجی فرامرزومهموناش وآقا حسام الدین فرشباف که پدرپرهام بود همه دورمون گرفتند ، تا بازی تماشا کنند قرعه طبق معمول به نامم افتاد که ورق هاروبربزنم ، پرهام با نگاه خاصی برزدنم تماشا می کرد گفت : چه حرفه ای برمی زنی ، پس این کاره ای . پوزخندی زدم درجواب گفتم : نه به اندازه تو، بچه سوسول، می بینم زبون دراز که هستی بازهم نه به اندازه تو، هه بچه چاییدی هه تو مواظب باش شبا جاتوخیس نکنی، ببین باخت ازالان قبول کن تا بیشترازاین آبرومون نبردی ، این قدربه خودت مطمعنی بچه زرنگ، حالا ازما گفتن بود.
خب بریم سر اصل بازی ، چی می زنی؟ خودت چی می زنی؟ من که می گم ، بریم ریم ، موافقی . آره عالیه موافقم می ریم ریم . بگو سرچقدرشرط ببندیم ؟ ببین توکه تازه کاری ازقیافت معلومه ، توعمرت یک باربازی نکردی با این که بلد کارهستی دفعه اول سر۵۰۰ هزارتومان چطوره نگاهی به حاجی انداختم آن هم با اشاره تایید کرد، کارتها رو حسابی برزدم ، بین خودم وپرهام پخش کردم خودم ۱۱ تا کارت برداشتم وپرهام ۱۰ تا چون اول برزدم بیشترباید کارت برمی داشتم ، وطبق عادتم باراول ودوم می باختم تا حریفم حسابی خرکیف بشه. به حاجی اشاره کردم ، هراتفاقی اولش افتاد خون سرد باشه و عکس العملی نشون نده بازی شروع شد. ورق هارو به پشت برگرداندم وبه ورق ها نظم دادم و به پرهام گفتم سر۴۲ امتیازشرط موافقی؟
گفت : موافقم ، من سرباز آوردم وسط ، وپرهام گشنیز از روی زمین برداشت چون دید سربازبدرد نمی خوره، مدتی ازبازی گذشت همه دکتر محمد: محوتماشای بازی ما بودند که یهوع ورق ها روشمردیم دیدیم امتیاز پرهام ۴۲ شد ومقدارامتیاز ۳۸ شد وکارت های من شمرده شد باراول باخت دادم پرهام شروع کرد رجزخونی وکری خونی ، سکوت کردم وحرفی نزدم چون این قانون کارم بود گذاشتم حسابی تخلیه بشه ، رو کرد بهم گفت : برو ۵۰۰ هزارتومان آ آماده کن ، دورکه شدیم حاجی صدام کرد گوشه ای گفت : بهراد مطمعنی که بازی می بری ، آبروی من پیش این پسره نره ، حاجی جون نگران نباش بسپر به خودم خیالت تخت ، به من اعتماد کن ، برو که موفق باشی
نشستم دوباره سرمیز این باریک لیوان شراب انگور برای خودم ریختم وسیگاری روشن کردم وگوشه لبم گذاشتم پرهام اومد سرمیز وحسابی برام خط نشون کشید با خون سردی نگاهش کردم وگفتم ، نوبت توعه . بگیربربزن ، اوه چشم بچه ژیگول برمی زنیم وسط ، قرکمرمی یایم وسط چطوره؟ با نیش خند جوابش دادم وبا دقت دستاش نگاه کردم ورق ها را پخش کرد وبه آن ها نظم داد وزمین چید طبق روال بازی من این بار۱۰ برداشتم وپرهام ۱۱ تا پرهام بی بی آورد وسط که با من مساوی شد و۱۰ کارت شد من خشت ازروی زمین برداشتم واین بارامتیاز به ۶۵ رسوندیم که بازمثل سری قبل پرهام برنده شد ومجموع امتیازهای من ۵۷ رسید این بارسر۳میلیون شرط بسته بودیم که یهوع پرهام گفت : بچه زرنگ ، بچه باهوش این بود بازی کردنت ، ترسیدم ازت ، ازکدوم مدرسه دیپلم گرفتی عموجون؟
با پوزخند گفتم : ازهمون خراب شده ای که توازداخلش اومدی بیرون با این حرفم اوقات پرهام تلخ شد خواست حرف دیگه ای بزنه که حاجی داد زد وگفت : پرهام بسه تمومش کن چشم حاجی جون چشم . اما این باربازی می کنم سر۱۰ میلیون چطوره ؟ که برگشتم وگفتم : ۲۰ میلیون ، هه آقارو۲بارباخت داده الان ۲۰ میلیون می خواد بده باشه حرفی نیست می ریم ۲۰ میلیون . نفس عمیق کشیدم چون این باربازی من شروع می شد آن هم به صورت حرفه ای ، سیگاری آتش زدم و ورق ها نوبت من بود که بربزنم وبا مهارت جدی برزدم و به حاجی نگاهی کردم ورخصت گرفتم .
بازی شروع کردم درصورتی که چند تا ترفند جدید زدم وبازی به نفع من تموم شد پرهام گیج ومنگ نگاهم کرد وگفتم : شاهنامه آخرش خوش است . وایسا ببینم تو تقلب کردی آقا قبول نیست ، تقلب چی؟ مرد حسابی چشای کورتو بازکرده بودی دیدی که حاضرین شاهدن ، پس حرف مفت نزن من که قبول ندارم بشین یک دست دیگه بازی کن ، باشه تا صبح بخوای بازی می کنم، اما شرط داره ، اول اون ۵۰۰ هزارتومان پس می دی به ازای ۲۰ میلیونی که باختی دوما اون مازراتی خوشگلتو که جلوی درب گذاشتی می خوام . چطوره؟
هستی بزنیم ، نیستی ۲۰ میلیون رد کن بیاد ، باشه قبول. چی چی قبول پرهام؟ هیچ می دونی داری چیکار می کنی؟ بابا تو دخالت نکن ماشین خودمه می دونم این بارمی برم پس ساکت باش وتماشا کن خیلی به خودت مطمئنی خواهیم دید بیا بگیربربزن ، حاجی و که قیافش دیدم برق رضایت ازچشماش خوندم . ورق هارو که برزد بازی شروع شد سر۸۵ امتیازشرط بستیم بازکلک وترفند آوردم وسط اونم به صورت حرفه ای که این بارمن ۸۵ امتیازگرفتم وپرهام ۶۰ امتیازوبازی به نفعم تموم شد این بارباخت وناراحتی ازتوی چشم های پرهام خوندم،
بازی که تموم شد حاجی خم شد وپیشونیموبوسید وکلی تشویقم کرد وسفارش داد که برام گوسفند سرببرن همونجا . روبه پرهام کردم وگفتم : سویچ ماشین خوشگلتو رد کن بیاد پول هاروخیلی شیک وتمیزپس بده بیا این سویچ این پول سگ خور، چرا سگ خور؟ خوبه دیدی که بازی کردیم بدون کلک وحقه بازی آره ارواح عمه ات کلک نزدی ، هه بروبچه بزارباد بیاد اما یادت باشه یک قماربازهیچ وقت روبازی نمی کنه ازمن به یادگارداشته باش . ماشالله بهراد آفرین خوب بازی کردی دمت گرم ، چاکرم حاجی مخلصم ، عجب بازی دمت گرم ما کوچیک شماییم بیا بریم سرمیزشام که حسابی بترکونیم ، درخدمتم بفرمایید آن شب بهترین شب زندگیم بود هم بازی بردم هم آبروی حاجی جلو پدرپرهام خریدم . دیگه زمان رفتن بود حاجی گفت :
بهراد فردا بیا حجره کارمهمی باهات دارم می خوام یکی ازحجره هارو به نامت بزنم ومدیربخش آن جا کنم شما لطف دارین به من چشم حتما می یام خب امری نیست؟ نه پسرجون بروبسلامت، فقط قبلش بزار فریبرز همرات بفرستم شب خطرناکه تنها نباشی بهتره ، باشه چشم . برین بسلامت پول هاروبرداشتم وماشین پرهام سوارشدم وراه افتادیم بین راه بود که یهوع دیدم پرهام و دوستاش جلوم گرفتند فریبرز گفت : بهراد خان پیاده نشین خطرناکه نگاهی کردم وگفتم : نترس بشین توی ماشین ازجات تکون نخور، اونا با من کاردارند ازماشین پیاده شدم وگفتم : چیه پرهام لشکرکشیدی؟ حرف مفت نزن بچه زرنگ اومدم ماشینم پس بگیرم چی ماشین ؟
هه خواب دیدی خیرباشه ، اون موقع ماشین تو بود الان ماشین منه ، توبه من کلک زدی باید دوباره بازی کنیم اه پس تهدیدم می کنی ، نخوام بازی کنم چی ؟
اونش پای خودت با این که خیلی رومخی باشه قبول بازی می کنیم . اما این باراگربردمت باید تمام سرمایه تو به نامم کنی، وازاین شهربزاری بری ، اگرتوبردی علاوه بر پولها ماشینتم پس میدم ، موافقی؟ آره موافقم . فقط بدون کلک وحقه بازی، خب آماده ای؟ نفس عمیق کشیدم و گفتم : آمادم خودم ورق ها روبرمی زنم لبخندی زدم و گفتم : بگیرتوبربزن قشنگ بربرن ، زیادی جدی نگیر بچه زرنگ خواهیم دید ، خب شروع کنیم .باز مثل سری قبل پرهام ۱۱ کارت برداشت ومن ۱۰ تا سر ۹۶ امتیاز شرط بستیم پرهام سرباز آورد که با حرکت پرهام بردم البته با فن بازی همیشگی ، پرهام واقعا گیج ومنگ نگام کرد ودیگه حرفی نزد ،
ازجام بلند شدم وگفتم : این هم چهارمی خب رد کن بیاد سند کارخانه ها ، با غ ملک . پرهام با عصابنیت یه چاقوقی درآورد که صورتم زخمی کنه ، که با یک حرکت کشتی کج ضربه فنی کردمش . وگفتم: تویک علف بچه می خوای به من حمله کنی ،یالا برو مدارک بیاربده ؟ تا جنازتو تحویل بابا و ننه ات ندادم ، زود باش تنه لش پرهام با پته پته رفت و کل مدارک زندگیش برام آورد دیگه حرفی نزد و دوستاش هاج وواج نگاهم کردند کسی جرات حرف زدن نداشت ومدارک ازش گرفتم وبا خون سردی کامل نیش خندی بهش زدم وگفتم : ببین بچه ژیگول هیچ وقت قمارباز حرفه ای دست کم نگیر. آس پیک یعنی نظیرش هیج جایی پیدا نمیشه ،درضمن شرط این بود که بساطت جمع کنی ازاین شهربزاری بری ، یادت که نرفته ؟ پرهام با ناراحتی گفت : نه یادم نرفته فقط خیلی برام جای سوال بود که چطورباراول و دوم باخت دادی پوز خندی زدم گفتم: این ها اصول کارمنه یک قمارباز اول بسم الله دستش رونمی کنه
وخصوصا که آس پیک باشه . درقمار حرف اول می زنه ، پرهامی بزن به چاک برای همیشه نبینمت . چون این باربهت قول نمی دم سالم اززیر دستم فرا کنی، با این که باخت دادم اما بدون یک روز بر می گردم وتلافی می کنم صد در صد این کارمی کنم . خواهیم دید بچه سول حتما خبرم کن ، بزن به چاک ….. فریبرز که شاهد این ماجرا بود کلی تشویقم کرد سریع به حاجی تلفن کرد وماجرا براش تعریف کرد پشت تلفن کلی شادی کرد وگفت :
فردا حتما سری بهش بزنم …..
پایان
نویسنده : پرستو مهاجر