فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ
بار خدايا، چه بسا دشمنى كه شمشير عداوت آخت و بر من تاخت و براى كشتن من خنجر خويش تيز كرد و با دم برنده آن آهنگ جان من نمود و زهر كشنده به آب من بياميخت
وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ
و خدنگ جان شكار خويش در كمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بيدار، ديده از من بر نمی گرفت و در دل داشت كه مرا گزندى سخت رساند و شرنگ كينه خويش به كامم ريزد.
فَنَظَرْتَ – يَا إِلَهِي – إِلَى ضَعْفِي عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِي عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِي بِمُحَارَبَتِهِ
آنگاه اى خداوند من، ديدى كه چسان از تحمل رنجها ناتوانم و چسان از انتقام كسى كه با منش آهنگ قتال است عاجزم وَ وَحْدَتِي فِي كَثِيرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِي وَ أَرْصَدَ لِي بِالْبَلاَءِ فِيمَا لَمْ أُعْمِلْ فِيهِ فِكْرِي و در ميان آن همه دشمنان چسان تنهايم و دشمن چسان در كمين نشسته تا از طريقى كه انديشه مرا بدان راه نيست گرفتار گرداند.
فَابْتَدَأْتَنِي بِنَصْرِكَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِيدٍ وَحْدَهُ وَ أَعْلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ
بار خدايا، در چنين حالتى تو به ياريم آغاز كردى و به نيروى خود پشت مرا محكم ساختى و شمشير قهرش را كند نمودى و با آن همه ياران كه او را بودند تنهايش گذاشتى و مرا بر او غلبه دادى
وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ فَرَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ وَ لَمْ يَسْكُنْ غَلِيلُهُ قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ
و آن تير كه به قصد هلاك من در كمان نهاده بود بر او باز گردانيدى. پس بى آنكه آتش خشمش فرو نشسته باشد يا عطش انتقامش تسكين يافته باشد، هزيمتش دادى و او از سر خشم سر انگشتان خويش مى گزيد و مى گريخت، بى آنكه يارانش وعده هايى را كه داده بودند به جاى آرند.
وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ
اى خداوند من، چه بسا دشمن ستمگر كه با مكايد خويش مرا بيازرد و دامهاى خود بر سر راه من تعبيه كرد و مرا زير نظر خود گرفت
وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لاِنْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ
و چونان درندهاى كه در كمين شكار گريخته خود بنشيند در كمين من نشست تا مگر فرصت حملهاش به دست افتد و در همان حال كه با گشاده رويى چاپلوسى مى كرد با نگاه خشم آلودش در من. مى نگريست
فَلَمَّا رَأَيْتَ – يَا إِلَهِي تَبَاركْتَ وَ تَعَالَيْتَ – دَغَلَ سَرِيرَتِهِ وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَيهِ أَرْكَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِي زُبْيَتِهِ
اى خداوند كه متبارك و متعالى هستى، چون خبث باطنش و قبح نهانش را ديدى، او را در همان گودال كه براى در دام افكندن من كنده بود به سر در انداختى
وَ رَدَدْتَهُ فِي مَهْوَى حُفْرَتِهِ فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِيلاً فِي رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِي كَانَ يُقَدِّرُ أَنْ يَرَانِي فِيهَا
و در عمق گودالش سرنگون ساختى و او پس از آن همه سركشى، ذليل و سركوفته گرديد و در همان دامى گرفتار آمد كه مرا گرفتار آن مى خواست. وَ قَدْ كَادَ أَنْ يَحُلَّ بِي لَوْ لاَ رَحْمَتُكَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ اگر نه رحمت تو بود، نزديك بود كه هر چه او را بر سر آمد مرا بر سر آيد.
وَ كَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِي بِغُصَّتِهِ وَ شَجِيَ مِنِّي بِغَيْظِهِ وَ سَلَقَنِي بِحَدِّ لِسَانِهِ وَ وَحَرَنِي بِقَرْفِ عُيُوبِهِ
اى خداى من، بسا حسود مردى كه بر نعمت من رشك برد و غصه راه گلويش بگرفت و خشم چون استخوانى حلقومش بيازرد و با نيش زبان خود مرا آزار داد و به هر عيب كه در خود داشت مرا تهمت بر نهاد
وَ جَعَلَ عِرْضِي غَرَضاً لِمَرَامِيهِ وَ قَلَّدَنِي خِلاَلاً لَمْ تَزَلْ فِيهِ وَ وَحَرَنِي بِكَيْدِهِ وَ قَصَدَنِي بِمَكِيدَتِهِ
و آبروى مرا آماج تيرهاى بهتان خود ساخت و صفاتى را كه خود بدان موصوف بود بر من بست و به كيد و نيرنگ خويش مرا خشمگين ساخت و با حربه مكر خود بر من حمله كرد.
فَنَادَيْتُكَ – يَا إِلَهِي – مُسْتَغِيثاً بِكَ وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِكَ
پس اى پروردگار من، تو را ندا دادم و به درگاه تو استغاثه كردم. اميدم چنان بود كه دعاى مرا به زودى اجابت كنى عَالِماً أَنَّهُ لاَ يُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ كَنَفِكَ وَ لاَ يَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِكَ فَحَصَّنْتَنِي مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِكَ و نيك مىدانستم كه آن كس كه در سايه امن تو پناه جويد هرگز ستم نبيند و آن كه به پناهگاه نصرت تو در آيد از كس نهراسد. پس تو مرا به قدرت خويش از آسيب او نگه داشتى. روابط عمومی نشر بین المللی حوزه مشقفَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ بار خدايا، چه بسا دشمنى كه شمشير عداوت آخت و بر من تاخت و براى كشتن من خنجر خويش تيز كرد و با دم برنده آن آهنگ جان من نمود و زهر كشنده به آب من بياميخت وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ و خدنگ جان شكار خويش در كمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بيدار، ديده از من بر نمىگرفت و در دل داشت كه مرا گزندى سخت رساند و شرنگ كينه خويش به كامم ريزد. فَنَظَرْتَ – يَا إِلَهِي – إِلَى ضَعْفِي عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِي عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِي بِمُحَارَبَتِهِ آنگاه اى خداوند من، ديدى كه چسان از تحمل رنجها ناتوانم و چسان از انتقام كسى كه با منش آهنگ قتال است عاجزم وَ وَحْدَتِي فِي كَثِيرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِي وَ أَرْصَدَ لِي بِالْبَلاَءِ فِيمَا لَمْ أُعْمِلْ فِيهِ فِكْرِي و در ميان آن همه دشمنان چسان تنهايم و دشمن چسان در كمين نشسته تا از طريقى كه انديشه مرا بدان راه نيست گرفتار گرداند. فَابْتَدَأْتَنِي بِنَصْرِكَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِي بِقُوَّتِكَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِي حَدَّهُ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِيدٍ وَحْدَهُ وَ أَعْلَيْتَ كَعْبِي عَلَيْهِ بار خدايا، در چنين حالتى تو به ياريم آغاز كردى و به نيروى خود پشت مرا محكم ساختى و شمشير قهرش را كند نمودى و با آن همه ياران كه او را بودند تنهايش گذاشتى و مرا بر او غلبه دادى وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَيْهِ فَرَدَدْتَهُ لَمْ يَشْفِ غَيْظَهُ وَ لَمْ يَسْكُنْ غَلِيلُهُ قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَايَاهُ و آن تير كه به قصد هلاك من در كمان نهاده بود بر او باز گردانيدى. پس بى آنكه آتش خشمش فرو نشسته باشد يا عطش انتقامش تسكين يافته باشد، هزيمتش دادى و او از سر خشم سر انگشتان خويش مى گزيد و مى گريخت، بى آنكه يارانش وعده هايى را كه داده بودند به جاى آرند. وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ اى خداوند من، چه بسا دشمن ستمگر كه با مكايد خويش مرا بيازرد و دامهاى خود بر سر راه من تعبيه كرد و مرا زير نظر خود گرفت وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لاِنْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ و چونان درندهاى كه در كمين شكار گريخته خود بنشيند در كمين من نشست تا مگر فرصت حملهاش به دست افتد و در همان حال كه با گشاده رويى چاپلوسى مى كرد با نگاه خشم آلودش در من. مى نگريست فَلَمَّا رَأَيْتَ – يَا إِلَهِي تَبَاركْتَ وَ تَعَالَيْتَ – دَغَلَ سَرِيرَتِهِ وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَيهِ أَرْكَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِي زُبْيَتِهِ اى خداوند كه متبارك و متعالى هستى، چون خبث باطنش و قبح نهانش را ديدى، او را در همان گودال كه براى در دام افكندن من كنده بود به سر در انداختى وَ رَدَدْتَهُ فِي مَهْوَى حُفْرَتِهِ فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِيلاً فِي رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِي كَانَ يُقَدِّرُ أَنْ يَرَانِي فِيهَا و در عمق گودالش سرنگون ساختى و او پس از آن همه سركشى، ذليل و سركوفته گرديد و در همان دامى گرفتار آمد كه مرا گرفتار آن مى خواست. وَ قَدْ كَادَ أَنْ يَحُلَّ بِي لَوْ لاَ رَحْمَتُكَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ اگر نه رحمت تو بود، نزديك بود كه هر چه او را بر سر آمد مرا بر سر آيد. وَ كَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِي بِغُصَّتِهِ وَ شَجِيَ مِنِّي بِغَيْظِهِ وَ سَلَقَنِي بِحَدِّ لِسَانِهِ وَ وَحَرَنِي بِقَرْفِ عُيُوبِهِ اى خداى من، بسا حسود مردى كه بر نعمت من رشك برد و غصه راه گلويش بگرفت و خشم چون استخوانى حلقومش بيازرد و با نيش زبان خود مرا آزار داد و به هر عيب كه در خود داشت مرا تهمت بر نهاد وَ جَعَلَ عِرْضِي غَرَضاً لِمَرَامِيهِ وَ قَلَّدَنِي خِلاَلاً لَمْ تَزَلْ فِيهِ وَ وَحَرَنِي بِكَيْدِهِ وَ قَصَدَنِي بِمَكِيدَتِهِ و آبروى مرا آماج تيرهاى بهتان خود ساخت و صفاتى را كه خود بدان موصوف بود بر من بست و به كيد و نيرنگ خويش مرا خشمگين ساخت و با حربه مكر خود بر من حمله كرد. فَنَادَيْتُكَ – يَا إِلَهِي – مُسْتَغِيثاً بِكَ وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِكَ پس اى پروردگار من، تو را ندا دادم و به درگاه تو استغاثه كردم. اميدم چنان بود كه دعاى مرا به زودى اجابت كنى عَالِماً أَنَّهُ لاَ يُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ كَنَفِكَ وَ لاَ يَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِكَ فَحَصَّنْتَنِي مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِكَ و نيك مىدانستم كه آن كس كه در سايه امن تو پناه جويد هرگز ستم نبيند و آن كه به پناهگاه نصرت تو در آيد از كس نهراسد. پس تو مرا به قدرت خويش از آسيب او نگه داشتى.
روابط عمومی نشر بین المللی حوزه مشق