روستاییها حیران بودند که چرا هربار گندم هایشان را از اسیابان پیر می گیرندو همراه مزد،لبخندی هم تقدیم اومی کنند
شاخه های تمام درختان سیب اطراف خانه ی شان پراز همهمه ی زندگی بخش گنجشک ها می شود.
روستاییها اعتقاد داشتندچنانچه شاخه های درختان سیب حیاط خانه ی هر روستایی ای،سه روز تمام،جولانگاه گنجشک ها بشود،
برکت زندگی اهل آن خانه،برکت کشت و زرع و باغ آنها سه برابر می شود.
پارسال این اتفاق برای مشهدی حیدر افتاده بود و دوسال قبل برای کربلایی قاسم.
هر روستایی ای به طمع رسیدن به رؤیای این برکت در حیاطش چند درخت سیب کاشته بود.
انگار صدای گنجشک در باغ هر خانه ای می پیچید
خدا نظری ویژه به اهل آن خانه می انداخت و گویی می انداخت.
اهالی روستا گنجشک پرست نبودنداماگنجشک مست چرا.
تماشای گنجشک هامستشان می کرد و آواز گنجشک هابه وجودشان گرمی وروشنی می داد
.انگاربا آواز یکدست گنجشک ها نوری ازامیددر دلشان شعله می کشید.
آسیابان پیر،ولی، دستش خالی بوداما دل بزرگی داشت.دلش قدتمام روستاهاوابادی های اطراف بزرگ بود.
اصلاچندپارچه ابادی بود دلش.کلبه ای داشت ولی کوچک کنار رودخانه چسبیده به همان آسیابش.
درست است که درخت سیبی نداشت اما همه ی اهالی ده می دانستنددلش مثل یک سیب سرخ است.
اصلاسرسرخی سیب دلش قسم می خوردنداهل ابادی.
روی پشت بام اسیاب قدیمی اش گنجشک هالانه داشتند.
ازاندک گندمی که مزدمی گرفت،سهم آن گنجشک ها راکنارمی گذاشت.
گنجشک هااورابه دست وچهره واوگنجشک ها رابه نام می شناخت.
بعد ازاینکه سهم گنجشک هاراازمزدی که ازگندم هر کشاورزمی گرفت،می دادبه جبران سهمشان ازلبخندآن کشاورز،به بزرگ گنجشک هامی سپرد بروندروی شاخه های درختان سیب حیاط خانه ی همان که ازگندم مزرعه اش خورده اندهمهمه کنند
چون می دانست برکت ورونق کشت وزرع انها،یعنی شانس تماشای یک لبخندرضامندانه ی دیگرو چه بساچرخیدن چرخهای آسیاب خودش و گشتن ان چرخها،یعنی آرامش وقرارزندگی اش.
سالهای سال این راز،راز بزرگ،اینکه لبخندها باید به هم متصل بمانند و به هم تسری پیدا کنند،دردل آسیابان ودرمنقارهای کوچک گنجشک هاباقی بودوکسی هیچ وقت نفهمیدچرا وقتی آسیابان مرد،گنجشک هادیگر به روستانیامدندودرختان سیب روستاخشک شدند.
هنوزهم هرجالبخندی برلبی بخشکد،درخت سیبی بی شکوفه وبرگ بماند،برای همه ی گنجشک هایی که رفته اندوباز نیامده اندوبرای آن آسیابان پیرخیالم فاتحه ای می خوانم.
گویی به تعبیر قیصرهنوزهم که هنوزاست درد دامنه دارد.
پس”بگذاربرخیزد این مردم بی لبخند.بگذار برخیزد….”
علی اکبر نورعلی،۴ شهریور۱۴۰۱،کیش
🌹🌹🌹🌹 چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،رمان،دلنوشته،سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه،تبدیل جزوات اساتید،معلمان،مربیان،دانشجویان به کتاب، تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد و رساله دکتری به کتاب با مدیریت استاد فردین احمدی در واتساپ به کارشناسان ما پیام بدهید. ۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶
۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹