۱. لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید.
حسین کوشان هستم متولد سال ۱۳۸۱
۲. علاقه شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
همه چیز از زمستان ۱۳۹۷ شروع شد. ماجرایی در زندگی من اتفاق افتاد که طبع شاعرانگیام بالا رفت و تمام اتفاقاتی که در ذهنم میافتاد، بصورت شعر میگفتم.
۳. از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟
اوایل سال ۱۳۹۹ بود و زمستان هم نقطه اوج خودش بود. آن روزها آنقدر شعر گفتن برایم جدی شد که دلبستگی خاصی به اشعارم پیدا کردم.
۴. نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟
کسی هنر و ادبیات را جدی نمیگرفت. بعدها تعدادی از شعرهایم را به اطرافیانم نشان دادم تا نظرشان را بگویند، خوششان آمد و پسندیدند.
۵. در چه قالب هایی شعر میگویید ؟
اشعار کلاسیک بیشتر غزل و چهارپاره. در قالب نو شعر سپید.
۶. در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟
من کسی نیستم کسی را موفق بدانم اما هر نویسنده یا شاعری که بتواند واژهها را به زیبایی کنار هم قرار دهد و آثار گرانبهایی خلق کند و به دل مخاطب بشیند، از نظر من موفق است.
۷. به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن است یا ذاتی؟
قطعا ذاتی.
۸. موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟
عاشقانه-احساسی
۹. آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟
مولانا زیاد میخوانم. بسیاری از اشعار مولانا با من و جهان من قرابت نزدیکی دارد؛ گاهی برخی اشعاری که در خاطرم هست زمزمه میکنم و تحت تاثیر او هستم. عاشق هجویات سعدیام. در میان شاعران معاصر، اشعار حسین صفا و بهرنگ قاسمی را هم میخوانم.
۱۰. به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟
کلی عرض میکنم؛ در هر زمینهای که فعالیت دارم یا اثری را خلق میکنم، مخاطبان به آثارم یا اشعارم، عمیقتر نگاه کنند و تفسیر کنند.
۱۱. چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه
جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟
در کتاب مشترک ” در قعر خیالم ” ۱۱ شعر از من با عنوان « صد خزان » توسط انتشارات حوزه مشق چاپ شده است. من در هیچ جشنواره ادبی شرکت نکردم، چون ترجیح من این است، که در خلوت خودم سیر کنم، به نتایج بهتری میرسم.
۱۲. انجمنها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟
در انجمنها به صورت مستمر حضوری نرفتم و شرکت نکردم.
در پایان یکی از شعرهاتون رو برای ما بخوانید.
شعر : ذات مشعشعت
در توان مُردهام غوغایی به پا کن
ای شهد شکرریزم دردم را مداوا کن
جز خیال تو، کسی ما را با بُتی نساخت
ذاتِ مشعشعت آستان مقدسم را ساخت
بر رغبت دیرینهام کز فراغت سوختم
تو در محفلی باش که بگذارند ببوسمت
عـزم کن دل و جانت را به سیاحتم
قَدمت، قِدمت خوش زندگی را میدهد
اینک صدای ما را برسان به عشق پنهانی
به اشک های یک مرد به وقت بارش بارانها
به انتظار شوق دیدنش در این سالها
به شمیم گیسوی یار که آن را بُرده بادها
حسین کوشان