۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید عاطفه نجفوند دریکوندی هستم متولد ۲/ ۴/ ۱۳۷۶ استان خوزستان شهرستان اندیمشک
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ از کلاس چهارم ابتدائی شعر های کتاب درسی ادبیات عمه ی کوچکم که در حال تحصیل در مقطع راهنمایی بودند را میخواندم و حفظ میکردم
۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟ از سال 1398
۴/نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟ خبر نداشتن که شعر میگویم و وقتی که فهمیدند به شدت اعتراض کردند وحتی همین حالا هم مخالف هستند
۵/در چه قالب هایی شعر میگویید ؟ اوایل قالب خاصی مد نظرم نبود و هرچی به ذهنم میرسید مینوشتم ولی حالا دلنوشته، سپید،کوتاه نویسی
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ استاد هوشنگ ابتهاج
۷/به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ باید استعداد ذاتی داشته باشیم. اما در عین حال آن استعداد باید به صورت صحیح پرورش داده شود.
۸/موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟ بیشتر در مورد اتفاقات محیط اطرافم و واگویه های دلی، چون من وقتی به ذات شاعرانگی خودم پی بردم که غمگین ترین شرایط و حالت در زندگی را تجربه میکردم
۹/آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟ آثار استاد شهریار، استاد ابتهاج، بانو فروغ فرخزاد، را مطالعه میکردم و در سرودن تحت تاثیر هیچ شاعر نبودم
۱۰/به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟ افقم رسیدن به توانایی و قلمی ست تا بتوانم زاویه ی نگاهم را به روی کاغذ بیاورم
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ آثار به چاپ رسیده ی من مجموعه مشترک به نام چکه چکه چامک که در انتشارات حوزه مشق به چاپ رسیده و در دومین جشنواره کتاب سال حوزه ی مشق برگزیده شده است و سه مجموعه ی مشترک دیگر به نام های دو خط عاشقی ، یک فنجان بهار نارنج و بوی گندم که در انتشارات اورازان به چاپ رسیده اند
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟ تا به حال در هیچ انجمنی شرکت نداشته ام در پایان یکی از شعر هاتون رو برای ما بخوانید. با من چه کردی… تو مرا از خود بی خود کردی و با خودت بردی…. به نا کجا آباد! چه کردی با من!؟ در حق دلت؟! نمیدانم؟ در حق من اما… هرچه بود، ساده ای بود زیبا تو را نمیدانم … اما من ،وقتی به خود آمدم که گم کردم خودم را آری.. من خود را در تو گم کردم و تنها چیزی که از من مانده بود شاعری بود هم پای یک مجنون که دلش مانده بود،،، پای نبودن های معشوق اری، از مَنِ تَنها ، تنها یک نام مانده بود یک نام بی نشان… شاعری ناشاعر #عاطفه_نجفوند_دریکوندی