۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید محدثه دانشمند هستم متولد۱۳۸۱/۱۰/۶ دانشجوی رشته ی حقوق
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ از سن ۱۳ سالگی
۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟ از همون سن ۱۳ سالگی که متوجه شدم استعداد دارم به طور جدی فعالیتم رو شروع کردم
۴/نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟ من رو حمایت می کردن و هیچ مخالفتی با حرفه ی من نداشتن
۵/در چه قالب هایی شعر میگویید ؟ بیشتر رمان و متن های کوتاه می نویسم اما به تازگی نوشتن شعر رو شروع کردم
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ اگر بخوامنام ببرم خیلی زیاد هستن که هرکدوم در حرفه ی خودشون و سبک خودشون خیلی خوش درخشیدن اما به اشعار قیصر امین پور علاقه ی زیادی دارم
۷/به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ قطعا ذاتی هست. تا استعدادی درون آدم وجود نداشته باشه هیچ آموزشی نمی تونه باعث پرورش دادن اون بشه.
۸/موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟ عاشقانه/اجتماعی
۹/آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟ احمد شاملو، صادق هدایت، قیصر امین پور در نوشتن تحت تاثیر شاعری نیستم. بیشتر سعی می کنم از الهامات خودم استفاده کنم.
۱۰/به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟ فقط و فقط تنها هدفم اینه که هرکسی که نوشته های من رو می خونه حتی اگر برای دقیقه ای هم شده حال خوشی داشته باشن.
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ رقص مرگ رمان عاشقانه هایی از جنس قلم دلنوشته بانوان موفق کتاب مشترک چندین متن در روزنامه ی طلوع بع چاپ رسوندم و در نشریه هفت هنر شرکت کردم
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟ قطعا انجمن های نویسندگی ای که شرکت کردم خیلی به پخته شدن قلمم کمک کردن اما تنها ۳۰ درصد راه رو انجمن ها کمک میکنن ما بقی فقط و فقط به همت نویسنده بستگی داره.
در پایان یکی از شعر هاتون رو برای ما بخوانید.
شده است در نفسی حبس شوی، خم شوی خیره و زیر دست شوی؟ شده است جنس خودت مِثلِ خودت آتش جانت بشود؟ سوزِ قرارت بشود؟ شده است از سر اشک آه شوی، رام شوی خیره به یک راه شوی؟ شده است غم بخوری دم نزنی، آتش به جانت بزنی؟ دل ما با دل تو رنگ خدایی دارد نکند از دل ما رنگ خدایی ببری؟! نکند کنج دلت سوز زند ضربه به یک روح زند؟ نکند جنس خودت را تو به یغما ببری؟ ما که از زخم از آن شعر گذشتیم تو ولی شب سرد زن شدن را بلدی؟!