۱)لطفا خودتون را برای مخاطبین ما معرفی کنید. سیده محدثه میری هستم اهل ورامین و در رشته مهندسی صنایع غدایی تحصیل کردم ولی به نوشتن علاقمند بودم و هستم.
۲)علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد ؟ از حدود دوازده سالگی به کتاب خواندن روی آوردم
۳)ازچه زمانی نویسندگی برای شما جدی شد ؟ همیشه مینوشتم فقط برای خودم ولی بعد از فوت مادرم نوشتن جدی شد برام
۴)نظر خانواده در مورد هنر شما چه بود ؟ خانواده موافق و مشوقم هستند
۵)در چه موضوعاتی می نویسید؟ زمیته های اجتماعی و عاشقانه
۶)به نظر شما نوشتن و سرودن قابل یادگرفتن یه ذاتی است؟ابتدا علاقه هست و بعد ذات آدمی و البته در این جریان یاد گیری های مختلف کمک به رشد و تصحیح و تسریع در نوشتن می کنه و البته که نوشتن به صورت ناخود آگاه هست
۷)موضوعات و مضامین آثار شما بیشتر چیست؟ مضامین اجتماعی هر مطلبی که ذهنم منرا به سمتش سوق بده
۸)آثار چه نویسندگانی را بیشتر مطالعه می کنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟ هر کتاب رمانی با هر نویسنده ایی چه ایرانی و چه خارجی به دستم برسه می خوانم اولین کتابی که من خواندم در دوازده سالگی بابا لنگ دراز بود و بلافاصله بعد اون دزیره بود این دو کتاب علاقه به خواندن و نوشتن را در من نهادینه کرد
۹)به عنوان نویسنده انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید ؟ چاپ رمانها و باقی گذاشتن اثر از خودم هر انچه در افکارم میگذرد را به تحریر در بیارم حتی اگر فقط برای یک نفر مفید باشه رسالتم را انجام دادم
۱۰)چه آثاری از شما به جاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ داستانهای عکس ،داستانی در پاییز ،حاج رحمان ،داستان حس،یک از هزار ،لحظه ها ،و داستان تولد و شبهه و حادثه و … چندین نمایشنامه که در انتطار چاپشون هستم
۱۱)انجمن ها چه تاثیری بر نویسندگی شما گذاشته اند؟ حتما انجمنها و تبادل نظرات برای همه مفید واقع میشه و منهم مستثنی نیستم هر چه یادگیری و ورودی ذهن بیشتر باشه حتما بازده کاری بهتری خواهد داشت
در پایان یکی از آثارتون رو بخوانید.
داستان عکس
🦋🦋 دو پارت
پارت اول: با شیطنتهای مژگان از خواب پریدم ،صدایم می کرد ،بلند شو ،مرجان خوابالوی بی سواد ،چقدر می خوابی ،امروز باید بریم مدرسه و ثبت نام کنیم . با شنیدن این جمله ها مثل برق از رختخوابم بلند شدم و از خوشحالی شروع به بالا و پایین پریدن کردم . چه روز خوبی ،چقدر انتظار امروز را کشیدم ،روزها را به عشق کلاس اول پشت سر می گذاشتم .
من و خواهرم یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم ،اون یک سال بزرگتر بود و بابت همین یک سال همش برای من بزرگتری می کرد و ادای مامانها را برام در می آورد. دو تایی صبحونه را خورده و نخورده رفتیم و سفره را گذاشتیم برای مامان ،لباس مرتب پوشیدیم که همیشه هم لباسها و کفشهامون مثل هم بود مثل دو قلو ها . مامان گفت :به به چه دخترهای خوشگلی شدید امروز چه زرنگ شدید ،بابایی هم داشت لباسهایش را می پوشید که باهم به مدرسه بریم .
گفت :خانم دستت درد نکنه ظرف نهار منرا اماده بگذار برگشتم با خودم می برم ،مامان هم گفت :چشم آقا و یه لبخند کوتاه به بابا زد . دو تایی دو تا چادر سفید گلدار داشتیم که مامان برامون دوخته بود ،انداختیم سرمون و از خوشحالی می دویدیم که کدوممون زودتر به در حیاط می رسد،مژگان منرا هول می داد و من او را ،تا بالاخره با صدای بابا که دخترها آرومتر ،ساکت شدیم. بابا دستهای ما را گرفت و راه افتادیم ،منکه تا آنروز همش به مژگان حسودی می کردم زودتر از من با سواد شده ،حالا حس غرور بهم دست داده بود .
وقتی وارد مدرسه شدیم انگار رفتم توی بهشت از شدت ذوق دوست داشتم همون موقع برم سر کلاس بنشینم و درس بخوانم. توی دفتر مدرسه خانمی که به نظر بد اخلاق می رسید به بابا می گفت :شش تا عکس سه در چهار از هر دو شون بگیرید تا پروندشون کامل بشه فعلا اسمشون را نوشتم تا عکسها را بیارید . تا داشتند این حرفها را میزدند ،یواشکی اومدم توی راهرو و رفتم توی یکی از کلاسها ،وای تخته سیاه و میز و نیمکتها ،چقدر ذوق داشتم .
مژگان آمدو صدایم کرد :بدو بیا بریم توی حیاط شیرهای آب را ببین ،ما اینجا آب می خوریم . کلی داشت افاده برای من می آمد که همه جای مدرسه را بلده و من بلد نیستم . بابا صدامون کرد :بیایید بچه ها، بریم . گفتم :بابا جونم الان بریم عکس بندازیم . -نه ،الان باید برم سر کارم ،اوستا کارم ایراد می گیره ، مژگان هم طبق معمول خودش را وسط انداخت،مگه نمی فهمی ،بابا الان کار داره ،باید بریم خونه. اولین عکس سه در چهاری بود که می خواستم بگیرم ،تا غروب بشه و بابا بیاد خودم را توی عکس سه در چهار تصور می کردم که چه شکلی شدم .
من:مامان ،مامان ،پس کی برام کیف می خری ،من هیچی ندارم ولی مژگان خااانم کیف پارسالش را داره ،تازه مداد رنگی هم داره . مامان :مرجان ،برای تو هم می خریم ،صبر کن بابا حقوقش را بگیره ،کیف هم می خریم ،مداد رنگی هم می خریم ،لباسهای مدرستون را هم میگیریم ،همه چی برای هر دوتون می گیریم. من :هورا هورا ،مژگان دلت بسوزه کیف من نو و جدید میشه ولی مال تو نه .
🌹🌹🌹🌹 چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،رمان،دلنوشته،سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه،تبدیل جزوات اساتید،معلمان،مربیان،دانشجویان به کتاب، تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد و رساله دکتری به کتاب با مدیریت استاد فردین احمدی
به کارشناسان ما پیام بدهید. ۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶ ۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹