دارد می گذرد زمستانی که
شباش با کاروانی از هَم و غم،
بسان موج دریا بر من فرود آمدند
تا بیازمایند مرا!
شبایی که دیوارهای اطراف دل را
بلند می کنم تا سنگ حوادث،
به احساس شیشه فامِ دلم اصابت نکند،
تا وقتی که سینه برآورد و کشان کشان به درازا کشید بگویم:
هان ای شبای بیانتها،
به روشنی در آیید!
گر چه صبح نیز هم آواز شماست!
به شانه ام می زنید،
که تنهاييم را تکانده باشید،
یا رفیق تنهایی ام باشید؟ نمی دانم!
به چه دل خوش کرده اید؟
تکاندن برف از شانه ی آدم برفی ها،
یا مبدَل کردن سرما به گرما؟!
شبِ چله را به زبان آوردم که چنین نیست!
در دل ما هم سرمای جانسوزی بسان شمع،
شعله می کشد!
چه بگویم؟!
انگار موسیقیِ غم،
همه جا ساز کوک کرده!
ترس دارم از این سَبکْ سازَش!
چون نمی دانم که خواهد مرا به کجای خاطراتم بَرَد..!
✍️«سیداسلام فاطمی»
💎💎💎
چاپ انواع کتاب:
شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی