آن روز شیشهها را
باران تمیز میکرد
وقتی که باز کردم
آن نامهی غریبت!
باران سکوت میکرد
هر جا که مکث کردم
باران خضوع میکرد
در نامهات نوشتی
اینجا،هوا خوب است
با گریه ریز ریزان
خواندم نوشتهات را
باران چه خوب فهمید!
نبض صدای نازت!
در گوش من چه پیچید
من ماتِ چشمهایت
کمکم، تمام سطرها
خونین شد از نگاهم
دستی غریب دیدم
بر روی گونههایم
باران چه زیرکانه
بند آمد و سفر کرد
شاعر شدم سرودم
شعری به افتخارت
✍️حدیث فضلی (ساحل)
🌹🌹🌹
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی