بر پیکر زرد من تگرگ و باران
افتادن بی هوای برگ و باران
حس می کنم عصیان من و این بیشه
خاموش شود به دست مرگ وباران
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
یک پنجره رو به وسعت پاییز است
پشت در بسته اشک من سرریز است
خاموش شده شعله ی احساسم باز
خورشید بیاور که تنم تبریز است
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
در لحظه ی سرد واپسین می افتد
با جسم شکسته با یقین می افتد
همراه خزان، تگرگ و باد و باران
برگ است که از شاخه زمین می افتد
✍️خاطره محقق
رباعی معاصر
💎💎💎
چاپ انواع کتاب:
شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط
و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته
در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی 👇