۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید سلام! من مدیا فیض الهی هستم متولد ۸۵/۶/۹ اهل استان لرستانم زاده ی کوهدشت محل سکونتم هم شهر زیبای کوهدشته سال دوم دبیرستانم،رشته ی علوم تجربی
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ از تولد ۱۲سالگی ب نوشتن و نویسندگی علاقه پیدا کردم
۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟ از همون روزای اولی ک علاقمو ب نوشتن پیدا کردم سعی بر جدی کردنش داشتم و دلم میخواست به استعدادم بال و پر بدم
۴/نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟ همیشه مورد تشویقشون قرار گرفتم و خوشحال شدن ک تونستم استعداد درونیم رو پیدا کنم
۵/در چه قالب هایی شعر میگویید؟ بیشتر دلنوشته مینویسم حرفای دلم رو روی برگه میارم
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ پروین اعتصامی
۷/به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ بنظر من ک نوشتن ی استعداده و این استعداد از درون انسان بلند میشه و ذاتی هستش
۸/موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟ علاقم ب زندگیم دوست داشتن بی حد و مرزم نسبت ب خدا،پدرم و مادرم
۹/آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟ من از وقتی ک سرکار خانم باران نیکراه رو دیدم و ایشون رو درفضای مجازی پیدا کردم و دنبال میکردم علاقم ب نویسندگی رو پیدا کردم
۱۰/به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟ دوست دارم محبوب بشم بین مردم،استعدادم دیده بشه و بتونم به استعدادم بال و پر بدم
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ کتاب مشترک”برباد رفته”کتاب من هستش برای سومین سال چاپ کتاب از طرف انتشارات تشویقی و لوح تقدیر گرفتم
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟ باعث شدن خودمو بشناسم استعدادم شکوفا بشه و دیده بشم و البته در آینده ی نه چندان دور دارای مقام والایی بشم درپایان یکی از شعرهاتون رو برای ما بخونید 1_گاهی یه حرف قشنگ کوچیک از طرف ما به اطرافیانمون باعث میشه بخندن ،یه روزنه ی امید بین اونهمه ناامیدی پیدا کنن همیشه باهر سختی که داشته باشیم توی زندگی سعی کنیم اطرافیانمون رو خوشحال کنیم بخندن،لبخند بزنن…حتی برای چند ثانیه هم که شده باعث شادی و خوشحالی آدما بشیم! با وجود تمام غما،تمام ناراحتیا سعی کنیم بخندیم و بخندونیم انسان با لبخند آفریده شده چرا که لبخند باعث میشه قشنگتر باشن فکرتون سراسر آرامش،ثانیه هاتون پر از لبخندای ناگهانی 2_خیلی شبا فکر کردم میدونی به چی؟ به خودم،به زندگیم،به عزیزانم،به آدمای دورم،به چرخ و فلک زمونه،به خدای بالای سرم و به خیلیییی چیزای دیگ خیلی شبا زار زدم،خودم تنها بدون اینکه کسی بفهمه و کسی بهم دلداری بده! خودم خودمو آروم کردم و به امید موفقیتای فردام به امید بهتر شدن زندگیم به امید خوشحالی فردام و دیدن قشنگیا چشمامو بستم و به خدایی که چندین و چندساله رفیقمه،یه رفیق صمیمی توکل کردم و وسط گریه هام بهش پناه بردم توی سختیام،توی مشکلات بهش پناه آوردم توی خوشحالیام فراموشش نکردم و شکرش کردم خیلی جاها ناراحتم کردن،دلمو شکستن،بهم دروغ گفتن و فکر کردن نمیفهمم اما در اصل به روشون نمیاوردم که فهمیدم به خدا سپردمشون بهم ثابت شده که هر اتفاقی توی زمان مشخص خودش شکل میگیره و اتفاق میوفته به خدا توکل کنین زندگی هنوزم قشنگیاشو داره به شرطی که سخت نگیرین و ساده بگذرین