گلهای دوری را با اشک انتظار آبیاری میکنم تا عطر جنونش، دیوانهات کند. پشت پنجرهٔ تنهایی نگاهم را به خیابان زندگی میدوزم تا شاید نسیم خوش صبحگاهی نشانهای از تو برایم بیاورد. یا لحظهٔ پرواز فرا رسد و این جامهٔ خامی را از تن به در کنم و روح خستهام […]