صبح روز تابستانی، ازآن روزهایی که به شدت گرم وشرجی بود. از خواب که بیدار شدم بانور آفتابی که از لابلای پرده به اتاق تابیده وبه صورتم خورده بود، بیدارشدم. هنوز منگ بودم، نگاهی به اطراف کردم، بابی حوصلگی از تخت پایین آمدم. به حیاط رفتم، گلهای باغچه از […]