من برگ خشک سالیانام و تو بر شانههای چنار جوانهی نو رسته طراوت چکیده از انگشتانت در آوندهای شکستهام نفوذ نمیکند رگبرگهای تنم کوچه بنبستهای تاریکیست از دریچهی کدام غریزه عبور کنم که التهاب جوانیت رسوخ کند در روزنههای مسدودم با کدام باد ابر برخواسته از دهانم را به […]