۱_ لطفا خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید؟
سهیلا امینی هستم زنی از خطه جنوب متولد و ساکن آبادان. سیزده روز بعد از چهلم بهار در وسط زیباترین فصل خدا به دنیا آمدم، شناسنامهام میگوید ۴۲ بهار را دیدهام، فرزند دوم خانوادهام، بر خلاف تشنگی روحی به هنر صرفا جهت پیشرفت در شغلم رشته مدیریت که مرتبط با کارم بود را انتخاب کردم . مفتخرم که از هجده سالگی به جمع خانواده بزرگ نفت پیوستم و عضو کوچکی از بزرگترین پالایشگاه خاورمیانهام. خوشبختانه به رغم اینکه سالها در محیط مردانه و صنعتی خشن کار کردهام اما بودن در این فضا ذرهای از روحیات و احساسات زنانهام کم نکرد.
۲_ علاقه شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
از سن کم علاقه به نقاشی و ادبیات داشتم. دوران راهنمایی همکلاسیهایم همیشه دفتر خاطراتشان را میدادند که برایشان شعر بنویسم و نقاشی بکشم و برای تهیه روزنامه دیواری مدرسه همیشه مسئولیت نقاشی و شعر روزنامه با من بود.
خاطرهای از شعر نوشتن در دوران دبستان نیز دارم که بازگو کردنش خالی از لطف نیست. یادم هست برای دوستم که فقط یک خیابان با خانه ما فاصله داشت شعر نوشتم و در صندوق پستی که سرکوچهمان بود انداختم بدون تمبر و و یا آدرس دقیق فقط پلاک خانههایمان را بلد بودم! یادم هست آقای پستچی گلهمند آمد در خانهمان و گفت دختر جان خونه دوستت خیلی نزدیکه خوب برو در خونهشون چرا دیگه نامه مینویسی؟!
بدون اغراق از بچگی روحم به هنر گره خورده بود.
۳_ از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟
نمیدانم چرا در عالم کودکی همیشه از فکر پیر شدن مادرم دلم میگرفت دوست داشتم مادرم همیشه جوان و زیبا بماند. تقریبا پانزده ساله بودم با دیدن اولین موهای سفید در شقیقههای مادرم دستخوش احساسات و دست به قلم شدم و وقتی شعرم را برای مادرم خواندم اشکهایش را دیدم… از آن روز شروع به نوشتن کردم. طبیعی است با توجه به سنم در آن زمان دلنوشتههایم خام و به پختگی امروز نبودند.
۴_ نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟
اکثر دلنوشتهها و شعرهایم را برای دل خودم مینوشتم و معمولا برای کسی نمیخواندم اما تقریبا هفت سال پیش به مناسبت بازنشستگی همکار بسیار عزیزم شعری نوشتم و از طریق سیستم اتوماسیون برای چند نفر از همکاران ادارهام که با ایشان دوستی نزدیک داشتند فرستادم که کم کم متوجه شدم این شعر آنقدر دست به دست چرخیده که به ادارات خیلی دور پالایشگاه رسیده و بسیار مورد توجه و تشویق قرار گرفتم. بعد از آن متوجه شدم دیده شدن شعرهایم خالی از لطف برای خویش و دیگران نیست. از آن پس برای خانواده میخواندم. با تشویقهایشان پر پرواز به من دادند، در این وادی مدیون همسر عزیزم هستم که علاوه بر حمایت و تشویق، محیط خانه را برایم محلی آرام ساخته که به راحتی بتوانم با روحم خلوت داشته باشم و در کمال آرامش شعر بنویسم و نقاشی بکشم و پرواز کنم…
۵_ در چه قالبهایی شعر میگویید؟
معمولا شعر نو و سپید و گاهی غزل مینویسم.
اما به سپید نوشتن علاقه بیشتری دارم.
۶_ در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟
در مقام و جایگاه سنجیدن اشعار بزرگان نیستم اما بیشک آقایان بزرگوار: احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، قیصر امین پور و سرکار خانم سیمین بهبهانی جزو اسطورهها و آبروی شعر بعد از انقلاب هستند.
۷_ به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟
به نظر من شعر نوشتن صددرصد ذاتی است چون شعر از احساسات و خیالپردازی شاعر نشأت میگیرد. شاعر با این نوع عواطف به دنیا میآید و این قابل آموزش دادن نیست اما پس از شناختن و کشف استعداد به جهت پیشرفت، رشد و شکوفایی میتوان این موهبت الهی را پرورش داد. در این میان با افزایش سن شاعر و گذر زمان به تجربیات و اندوختههای وی افزوده میگردد و به مسائل پیرامونش عمیقتر مینگرد که قطعا این موضوع تأثیر مستقیم بر اشعارش میگذارد و در نتیجه آثار پختهتر و با انسجام بیشتر نگاشته میشوند.
۸_ موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟
معمولا در مورد موضوعات گوناگون مینویسم و مخاطبین مختلف را در نظر میگیرم. عاشقانه، امید، موفقیت، هجران، شادی، طبیعت و… همچنین از آنجا که نسبت به مسائل پیرامونم بیتفاوت نیستم و گاهی که قلبم از شنیدن بعضی خبرهای ناگوار جامعه لبریز غصه میشود از درد اجتماع مینویسم.
۹_ آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تأثیر کدام شاعر هستید؟
به جهت علاقه و در راستای قویتر شدن قلمم در زمینه شعر و ادبیات مطالعه و بررسی بسیار دارم و حتی شعرهای شاعران خارجی را نیز مطالعه میکنم. تقریبا تمام آثار آقایان: شاملو، ابتهاج، سپهری و عبدالملکیان را خواندهام. از نوع سبک نگارش شاعر خاصی پیروی نمیکنم که بگویم تحت تأثیر شعر وی میباشم و الگوی خاصی ندارم. فقط هرگاه به دلم حال خوشی دست دهد مینویسم و مینویسم…
۱۰_ به عنوان شاعر جوان دوست دارید به چه افقی دست پیدا کنید؟
هرگز به دید منبع درآمد به شاعری نگاه نکردهام و فقط مایلم پس از مرگم اثری مانا برای بازماندگان به جا گذارم. با توجه به مشغله کاری از جایگاه فعلیام راضیام اما میل به پیشرفت و قویتر شدن قلمم دارم و یکی از رویاهایم این است که روزی جدا از شعر، رمان زندگیام را بنویسم.
۱۱_ چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنوارههایی شرکت کرده و پذیرفته شدهاید؟
اولین بار شعر دستان پاگیرم در روزنامه سایه به ثبت رسید. بعد از آن کتاب مشترک شش سوی عشق و کتاب مستقل مترسکهای ترسو و همچنین کتاب مشترک انقلاب زنان که فعلا در دست چاپ است. متأسفانه در شهر محروم من امکاناتی برای به کمال رسیدن و ترقی وجود ندارد جشنوارههای هنری کم و اگر هم باشد اطلاعرسانی جهت برگزاری بسیار ضعیف است. واقعا مدیون دنیای مجازیام که روزنههای امید را به روی دیدگان همیشه منتظرم باز کرد.
۱۲_ انجمنها چه تأثیری بر شعر شما گذاشته است؟
عضویت در انجمنها سبب آشنایی و دوستی با شاعران مختلف با سبکهای متفاوت در من شده که این مسئله باعث پیشرفت و تعالی روح و تاثیر مستقیم بر پختگی اشعارم گردیده است و جای مباهات دارد میان قشری از انسانهای فرهیخته و انعطافپذیر قرار دارم به راحتی بر شعرهای یکدیگر نظر میدهیم، همفکری میکنیم و به نقاط قوت و ضعف خود بیشتر واقف میشویم که در نهایت سبب پیشرفتمان میشود. واقعا حمایت انجمنها درخصوص بیشتر دیده شدن شاعران و انگیزه مضاعف بخشیدن به آنان ستودنیست.
در پایان یکی از شعرهاتون رو برای ما بنویسید.
《دختر گندم》
ای همه تکرارِ برکت زمین
خوشهی گندم زرین
ساقه و سر خم نکن هرگز
با هجوم باد سهمگین
برقص و برقصان با وزش باد
نازنینم دختر سیمین
هراست نباشد ز شبیخون مور
و خصم دشمن خفته در کمین
قسم به آیههای مقدس نور
به سایهبان خورشید و ستارگان دور
باز شود با لبخند کشاورز
اخم مترسک و گرههای کور
بشکن دستهی سخت داس را
با ریشههای محکم و پُر زور
میان خواب مزارع نان بکار
زندگی کن، نرو زنده در گور
نشستهام امروز پشت جالیز
به دخترکان فرداهای پُر پرهیز
این خوشههای مخمل زرد گندم
مشق عشق گویم چه پند آمیز
از امروز تا دمی که نفس برآرد
بنویسید قدیسههای با بکارت
آن _ مرد _ داس _ ندارد
آن _ زن _ یأس _ ندارد
?????????
شما هم میتوانید نویسنده، مترجم، شاعر،پژوهشگر و هنرمند بزرگی شوید. کافیست به مجموعهی بزرگ کشف استعداد برتر و موسسه انتشاراتی حوزه مشق بپیوندید.
با مدیریت استاد فردین احمدی
۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹
۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶