۱/لطفا خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید
به نام خدا سلام عرض میکنم خدمت شما و مخاطبین گرامی
زهره ملک هستم (نام هنری ام ساحل) متولد ۱۳۷۸/۶/۲۵ ساکن شهر مُجِن(استان سمنان) لیسانس مدیریت صنعتی،متاهل و دارای یک فرزند
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
از همان دوران مدرسه ام به ادبیات علاقه مند بودم و همیشه از خواندن کتابهای ادبیات وخصوصا شعر و درک معانی آنها لذت می بردم
۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟
من وقتی ده سالم بود متاسفانه خواهر و خواهر زاده ام رو در حادثه ای بسیار تلخ از دست دادم و از همون موقعها سعی می کردم با گفتن شعر و بیان احساساتم روی کاغذ دلتنگی های خودمو برطرف کنم و بیشتر شعر گفتن رو برای حس آرامشی که بهم میداد انتخاب کردم اما زمانی که شعرامو برای اطرافیان میخوندم و نظرات مثبتی که می شنیدم، کم کم به این فکر افتادم به طورجدی دنبالش برم و در این زمینه پیشرفت کنم
۴/ نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟
خانواده و مخصوصا مادرم خیلی شعرامو دوست داشتن و مشوقم بودند
۵/در چه قالب هایی شعر می گویید؟
بیشتر غزل
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق می دانید؟
آقای هوشنگ ابتهاج
۷/به نظر شما شعر گفتن قابل یادگرفتن یا ذاتی است؟
به نظر من شعر از دل و عمق احساسات یک شاعر سر چشمه می گیرد و یک نوع استعداد ذاتی است ولی خب با دانستن قواعد آن میتوان این استعداد را پرورش داد
۸/موضوعات و مضامین اشعارشما بیشتر چیست؟
عاشقانه و هجران و دلتنگی
۹/آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه می کنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟
آثار شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج و سهراب سپهری و حافظ رو خیلی دوست دارم و مطالعه کردم ولی تحت تاثیر شاعری نیستم و سبک خودمو دارم
۱۰/به عنوان شاعر جوان انتظاردارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟
دوست دارم در شعر گفتن و نویسندگی پیشرفت خوبی داشته باشم و شعرام به دل مخاطب بشینه و در قالب های متنوعی بتونم شعر بگم
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟
کتاب مشترکی از بنده به زودی چاپ خواهد شد و در جشنواره ای شرکت نکردم
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟
هنوز در انجمنی شرکت نکردم
در پایان یکی از شعر هاتونو برای ما بخوانید
با احترام اولین غزلی که سروده ام رو تقدیمتون میکنم:
وقتی باران می بارید،کسی نبود زیر باران قدم بزنیم
در تنهایی دیوانه کننده ام، کسی نبود تا سکوت خانه را به هم بزنیم
دلم بدجور آرزویت میکند مثل آن روزها ،
که حرف یک عشق ناممکن را به هم بزنیم
تو راه عشق را نشانم دادی مرا هل دادی به عشق
قرار نبود قبل رسیدن به مقصدمان جا بزنیم
صد هزار حرف عاشقانه داشتیم پس از رویت هم
حالا چه شده در بی خبری باید چشم ها را برهم بزنیم!؟
عشق را با تو فقط باور کردم با تو حالم شبیه باران باران بود
پس چه شد آن بیقراری و زخم ها که از ندیدن هم به تن بزنیم…؟
من پا نمی کشم پس و دل نمی کنم، پناه!
خواهد آمد روزی که با تو زندان دل را به عشق بارانی ات رنگ بزنیم
?????????????
شما هم میتوانید نویسنده، مترجم، شاعر،پژوهشگر و هنرمند بزرگی شوید. کافیست به مجموعهی بزرگ کشف استعداد برتر و موسسه انتشاراتی حوزه مشق بپیوندید.
با مدیریت استاد فردین احمدی
۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹
۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶