پاییز چمدان به دست ایستاده
پایان ایستگاه شهریور پیاده میشود
همه برای استقبال از او چشم انتظار نشسته اند
مخصوصا آن ها که قلبشان در سینه ی دیگری میتپد
پاییز هم دل تنگشان است
با ذوق آن ها را در آغوش نارنجی رنگش میکشد
او غم خوار عاشقان است
برگ هایی که مدت ها برای به ثمر رسیدنش صبوری کرده
هم پای اشک های شما جاری شده
همچون قلب شکسته تان،تکه ای از وجودش را از دست داده
برای یک بار هم که شده
بیایید در همین پاییز که از جانش برای درد عشقتان مایه گذاشته،عهد ببندید
هیچ چیز باعث جدایی تان نباشد جز مرگ
پای یکدیگر بمانید
ریحانه.م