اعتیاد به مواد مخدر واقعا بلای خانمان سوزی است
مثلا وقتی خمار هستی در کمال بی
شرمی شاید بخاطر اینکه در حال خودت
نیستی به ناموس مردم زشت ترین
الفاظ را بار بنده خدایی میکنی.
وقتی نشئه میشوی( با مدرک دیپلم یا دیپلم ردی البته با تمام احترام به همه عزیزانی که دارای این مدرک هستن ولی ادعایی ندارند)فکر میکنی دکتر شفیعی کدکنی هستی و در تلاشی مثلا ادبیات کشور را نجات دهی.
وقتی به زندگی واقعی بر میگردی متوجه میشوی زندگی را نابود کردی زن و زندگی را از دست دادی و دماغت را هم نمیتوانی بکشی و در تلاش مثلا به اصطلاح مجازی ها شاخ مجازی بشوی و از فرد یا گروهی اخاذی کنی، در این راه هیچ حرف حقی را هم نمی شنوی و هرکسی نقد محترمانه و منصفانه کرد نتیجش بلاک میشود، هر فردی هم تایید کرد توهمت چند برابر میشود.
تایید این قبیل افراد از طریق لایک و کامنت در فضای مجازی تنها خروجی که در پی دارد این است که فرد دچار توهم شدیدتری می شود و درپایان آن نیمچه وجهه ی کاذب مجازی هم که بدست آورده نیست و نابود میشود که نه در واقعیت جایی دارد و نه در دنیای مجازی.
برای تایید افرادی که مدعی نجات ادبیات کشور و حمایت از منافع اهالی فرهنگ و هنر به ویژه قلم هستند بهتر است سراغ افرادی بروییم که در دانشگاه ها، در محافل فرهنگ و هنر و در ادبیات معاصر کشور استخوانی خورد کرده باشند همچون شفیعی کدکنی، هوشنگ ابتهاج و… که انصافا اینها اصلا ادعایی ندارند جوری نشست و برخاست میکنند گویی که در این حوزه چند مدت کوتاه بیشتر نیست ورود کرده اند.
من اساتید زیادی میشناسم که در دانشگاه ها، در حوزه ادبیات،در صنعت چاپ و نشر برای خودشان وزنه ای هستند اما خاکی و بی ادعا و بی ریا، در تلاش هستند ابتدا در زندگانی شخصی خودشان آبرومندانه زندگی کنند تا زن و فرزندشان عاشقانه در کنارشان باشند و در عرصه فرهنگ و هنر از خودشان یادگارهای ارزشمندی همچون تالیفات شایسته و شاگردان خلف بجا بگذارند.
مسیر زندگی هیچ وقت همیشه هموار و یک جاده صاف نیست قطعا پستی و بلندی و فراز و نشیب هایی دارد آنهایی موفق هستند که در زندگی برنامه و هدف داشته باشند و در تلاش نباشند که همه را راضی نگه دارند چرا که در مسیر زندگی معلوم نیست چقدر زنده ایم و فرصت داریم و از طرفی خود خداوند خالق ما با این همه الطافی که به همه بندگانش ارزانی کرده بارها دیده ایم این جماعت از خدا هم شاکی هستند … ما بندگان معمولی پرودگار که جای خود داریم!!
قطعا آنهایی که در مقابل مهربانی خداوند ناشکری میکنند طبیعی است روزگار روی خوش به آنها نشان ندهد… خیلی از این جماعت حتی خانواده خود را هم قبول ندارند..
در این مسیر باید الگوی برجسته ای همچون پیامبر و علی ع را برای خودت داشته باشی آنجا که پیامبر از کوچه رد میشود مشرکین بر سر مبارکش جسارت می کنند و در عوض لبخند پیامبر را مشاهده میکنند و یا وقتی علی را بر سر نماز سر مبارکش را آن ملعون شکافت،حضرت وصیت می کند انصاف را درباره ایشان رعایت کنند.
چه خوب است ابتدا خدای خود را از خودمان راضی نگه داریم، سپس در خانه و کاشانه خود با زن و فرزند دوست باشیم تا واژه خانواده معنای واقعی پیدا کند، سپس در کنار دوست و آشنا با اخلاق حسنه آبرو و شخصیت خوبی برای خود دست و پا کنیم و در انتها اگر وقت شد برای نجات ادبیات کشور و حمایت از منافع اهالی فرهنگ و هنر جهاد کنیم.
فردین احمدی