آثاری از مریم پیران پشت سر خنجر زده، از رو مدارا می کنی؟ جیب ما را تو نزن! مهر و مدارا پیشکش… 🌹🌹 شکاک بودن خوب نیست.. ولی من عجیب، به طبیعتِ دور و اطرافم مشکوکم.. به نوایی که طنینِ آن؛ از بی نوایی به گوش می رسد […]
برچسب: شعر
اثری از زهره برآهویی
چشمانت …. آرام ترین عاشقانه های جهانند ؛ دنیای من خلاصه می شود به سرزمین حاصلخیز دستان تو عجیب نیست که دستهایت هجوم عمیق آرامشند هنوز منی که می دانم نفس کشیدن در حریم امن آغوشی قدیمی چگونه ترتیب فصل ها را به هم می ریزد…
اثری از غزاله تویسرکانی
( يوسُف ) شايد كه يوسف عاشق ِ يارِ دگَر باشد شايد زُليخا از دل ِ او بي خبر باشد شايد كه يوسُف بَهرِ ديداري سفر كرده يوسُف، زُليخارا گَمانم دست به سَر كرده تكليفِ من چيست اگر با دِگَري باشي بي اعتنا از عشق ، در بي خبري […]
اثری از مریم مجلسی نیا
کیفر درنگاه نافذچشمان توغرق در دنیای دیگر می شوم تو تبسّم میکنی من محو در شعله های زردآذرمی شوم باکلامت مسخ می گردانیم مثل باران پرطنین ودلکشی تو سخن می گویی و من ناظر انسجام دُر وگوهر می شوم طیف احساس نوین قلب من از فروغ نازنینت مملو است […]
اثری از یلدا کویر
تا تباهی بی تو! یک قدم فاصله است… تـُهیام از تصویر و در انبوهِ سکـوت میچکد خنده ی تو، در همان راهروی تـُو در تـُو که در و پنجره اش زخوش آهنگی لبخند تو بیمار شدند… خیره در چشم توام در حوالیِ خیالی مبهم خیره در قابِ گِل آلودِ زمان […]
اثری از مریم میرزاخانی
ستارگان با جنازه ماه گریختند خورشید سردتر از دیروز و بلندای دیوار جنگ… باد خیس از شیون ابرها پنجره ها زیر سر نیزه ها و آسمانی که پُر شده از چکمه های جنگ یکی افتاده در محاصره و خون انگار آزادیست با پرچمی شکسته با ارتشی بی سلاح مریم […]
اثری از فریده عباسی
هشت میلیارد تبعیدی.. 《به تاوان هوس حوا و حسرت گندم》 دانه به دانه از آسمان رانده شده ایم، تا در حصار جهان دور هم باشیم هشت میلیارد تنها… که هنوز غربت بر سینه هایشان چنگ می زند، زندگی بوی نا گرفته و ما دلتنگ محبتی بدون ریا، نیازمند […]
آثاری از مهرشاد علیزاده
آثاری از مهرشاد علیزاده فریبا از آن وقتی خدا مالیده شبها را به گیسویت نهاده بذر ماهی را درون غنچه ی رویت چه توجیهی ست شب بویی که یادش رفته عطرش را نشسته لای موهایت و دائم می کند بویت چه ماتم میبرد از آن اشارات زلیخایی ترنج سینه […]
اثری از شبنم( ساناز ) احمدی
دلنوشته اگر دست من بود تو را در زورق نور می پیچیدم نشانی آفتاب را می گرفتم در حوالی سایه ها پرسه می زدم تا اندک ملالی مجال دیدنت را نیابد اگر دست من بود ترانه که هیچ.شعر که هیچ! خودم قبای واژه می شدم و به تطهیر نامت جاری […]
اثری از الناز کرمی
چشمهایت سیاه پوش حسین اند و در رکاب یزید شهری اسیر نگاه تواند و شهید لبخندت و من این زوار جا مانده از قافله ی عشق شباهنگام در ناخودآگاه خویش حجر الاسودین چشمهایت را طواف می کنم النازکرمی چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک،کتاب کار،ترجمه کتاب،سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط […]