۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید امین حافظی هستم ۳۰ ساله از بندر کیاشهر ( استان گیلان )
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ علاقم به ادبیات از زمان مدرسه شروع شد . داستان هایی که در کتاب ادبیات بود ، من رو به همون فضا میبرد و کاملا خودم رو در اون موقعیت ها تصور میکردم .
۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟ ۳ساله که سعی میکنم حرف هامو به زبان شعر بیان کنم . احساس میکنم تاثیر بیشتری رو مخاطب میذاره .
۴/نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟ خانواده ام در هر زمینه ای که فعالیت کردم حامی من بودند و هستند.
۵/در چه قالب هایی شعر میگویید ؟ اشعارم در قالب غزله ولی رباعی و مستزاد هم کار کردم
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ علی صفری، فاضل نظری ،حسین منزوی ، مریم حیدر زاده ، حامد عسگری ، و یادی هم کنم از افشین یداللهی عزیز
۷/به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ کسی که عاشق شعر باشه ، دیر یا زود شروع میکنه به شعر گفتن . البته باید قواعد شعر رو حتما آموخت
۸/موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟ موضوع اشعارم بیشتر عاشقانه است ولی شعر طنز ، اجتماعی ، عرفانی هم دارم و البته نوحه سرایی هم میکنم .
۹/آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟ آثار هوشنگ ابتهاج و شهریار همیشه جایگاه ویژه ای برای من دارند
۱۰/به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟ هیچ انتظاری از هیچ کس ندارم . این راه ، راه عشقه و هر بار هم عاشق ترم میکنه .
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ کتاب کوچه دلبر از انتشارات حوزه مشق همچنین در کتاب اشعار برگزیده سال انتشارات بابان یکی از شعر هام برگزیده و چاپ شد .
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟ متاسفانه برخی از انجمن ها دنبال منافع شخصی خودشون هستن و تعدادشون هم زیاده ترجیح میدم خودم تمام قواعد شعر رو رعایت کنم و در انتها شعر رو برای اساتید بفرستم که اگر مشکلی بود رفع بشه.
۱۲/در پایان یکی از شعرهاتون رو برای ما بنویسید
معشوقه ی صحرایی
از حالِ دلِ تنگم داری چه خبرهایی؟
دل بی خبر از من رفت هرجا که تو آنجایی
در دیده ی ما رویت مهتاب نظر آمد
من ماهِ خودم دیدم هر شب که تو پیدایی
کاری که شما کردی یوسف به زلیخا کرد
چاقو به رگم خورده از این همه زیبایی
در آیینه ی قدی تکرار پی تکرار
من با تو سخن گفتم هم صحبت تنهایی
این را به یقین گویم در آیینه ام بودی
انکار که میکردی، گفتی چه سخن هایی؟
لیلی که شدی ما را بیگانه صدا کردی
مجنون بیابانم ، معشوقه ی صحرایی
چشم همه شد روشن ، دیدم چه نگاه هایی
ماهی ِ بدون آب دارد چه تماشایی؟
در ذهن و خیالاتی، در شعر نمیگنجی
با قافیه ها رفتی ، با خاطره می آیی…