۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید فاطیما پوررشنواد هستم متولد ابان ماه ۱۳۸۴ از استان ایلام و رشته تحصیلیم ادبیات انسانی هست
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ از زمانی که وارد مقطع راهنمایی شدم در سن چهارده سالگی
۳/از چه زمانی نوشتن برای شما جدی شد؟ از سه سال گذشته تا امروز
۴/نظر خانواده در مورد نوشتن شما چه بود؟ از هنر و علاقه من استقبال کردند و از راهی که انتخاب کردم راضی بودند
۵/در چه قالب هایی مینویسید ؟ اکثرا دلنوشته های کوتاه و موضوعات فل بداهه و گاهی اوقات شعر هایی در قالب غزل
۶/در بین شاعران و نویسندگان بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ جناب اقای قیصر امین پور از نظر بنده یک شاعر موفق و سرکار خانم سیمین دانشور یک نویسنده فوق العاده هستند
۷/به نظر شما نوشتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ پاسخ قطعی برای این پرسش ندارم علاقه ای که در وجود انسان هست و اون رو به سمت ادبیات میکشه میتونه ذاتی باشه اما علاقه به تنهایی کافی نیست مهم تر از اون یادگیری اصول نوشتن هست پس در نتیجه هردو در کنار هم
۸/موضوعات و مضامین نوشتههای شما بیشتر چیست؟ اغلب درمورد اوضاع زندگی و اتفاقات روزمره با کمی تغییر اونها رو زیباتر از چیزی که هستند جلوه میدم
۹/آثار چه شاعران و نویسندگانی را بیشتر مطالعه میکنید و در نوشتن تحت تاثیر کدام نویسنده یا شاعر هستید؟ جناب اقای هوشنگ ابتهاج با وجود متون محدودی که از ایشان در دسترس هست
۱۰/به عنوان نویسنده جوان انتظار دارید در نوشتن به چه افقی دست پیدا کنید؟ هدف اصلی من از نوشتن رسیدن به مرحله ای هست که بتونم با اشتراک گذاشتن متن های خودم کمکی به دیگران کنم و مردم از متن های من بهره ببرند
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ اولین تجربه نویسندگی من کتاب دژم با سرپرستی خانم بابایی هست جشنواره های ادبی سمپاد که به تازگی برگزار شدند و همچنین المپیاد های دانش آموزی
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر نوشتن شما گذاشته است؟ در انجمن با کسانی روبرو میشیم که سالهاست در عرصه ادبیات فعالیت میکنن و تجربه بیشتری دارند هربار سعی میکنیم از تجربه های اونها استفاده کنیم و نقاط ضعف و قوت خودمون رو شناسایی کنیم و قدرت نوشتن رو الهام ببخشیم در پایان یکی از نوشته هاتون رو برای ما بخونید در این روزگاری که ماندن ها رو به زوال است بودنت زیباست رفیق تو فراتر از مالوفی در قلبم می تپی،در رگ هایم جریان داری و در سلول هایم رخنه کرده ای با جان و تن من عجین شده ای ناجیِ روح من تمام لحظه های ناب در مرزی به قاعده دو بازوی پناهنده تو خلاصه میشود قابل ستایشی چون وجود تو در میان تمام امکان ها یقین بود و در میان تمام شاید ها حتما غرق در سردی و بی مهری روزگار بودیم که شیفته الطاف تو گشتیم