۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید. * من نسا رحمتی هستم، ۲۶ سالمه. متولد 30 بهمن ماه 1375. کارشناسی روانشناسی خوندم، و در لرستان، شهرستان کوهدشت زندگی میکنم.
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ * من ادبیات رو همیشه دوست داشتم و شعر و نوشتهها رو همیشه با لذت میخوندم و خیلی زود هم شعرهای کتابهای درسی رو حفظ میشدم.
۳/از چه زمانی نوشتن و نویسندگی برای شما جدی شد؟ * به نوشتن همیشه علاقه داشتم و تا جایی که یادمه از سن کم مینوشتم، حتی مسخرهترین موضوعات رو. یادمه دوران بچگی هم خیلی وقتها که میخواستم با مامانم حرف بزنم، براش مینوشتم و بهش نامه میدادم. اما حدودا سهساله که برام خیلی جدیتر شد و به صورت جدی ادامهش دادم.
۴/نظر خانواده در مورد نویسندگی شما چه بود؟ * راستش خانواده اصلا موافق نبودن و یه کار مسخره میدونستن که من وقتم رو باهاش تلف میکنم؛ اما وقتی دیدن که موضوع برام خیلی جدیه و کتابم واسه چاپ رفته اونها هم جدی گرفتن و یه جورایی دیگه سکوت کردن و مخالفت نکردن.
۵/در چه قالب هایی می نویسید ؟ * اکثر نوشتههای من احساسیه و بیشتر عاشقانه_ تراژدی و اجتماعی مینویسم.
۶/در بین نویسندگان بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ * واقعیتش من نوشته و رمانهای زیادی رو خوندم که متاسفانه حضور ذهن ندارم اسمشون رو بگم؛ اما یادمه دوران راهنمایی که بودم رمان «پریچهر، م.موءدبپور» رو خوندم و واقعا کارشون و قلمشون رو دوست داشتم و همیشه تو ذهنم مونده.
۷/به نظر شما نویسندگی قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ * بهنظر من نوشتن فقط یادگرفتن نیست، باید علاقه و استعدادش هم باشه. وقتی بهش عشق داشته باشی و نوشته از وجودت بیاد اونوقت میتونی راهش رو شروع کنی و اصولش رو هم به مرور یاد بگیری.
۸/موضوعات و مضامین آثارتان بیشتر چیست؟ * معمولا دلنوشته و رمان مینویسم، با موضوعات عاشقانه_ اجتماعی و تراژدی.
۹/آثار چه نویسندگانی را بیشتر مطالعه میکنید و در نوشتن تحت تاثیر کدام نویسنده هستید؟ * برای نوشتن تحت تاثیر هیچ نویسندهای نیستم و سعی میکنم از توانایی خودم و ذهنم استفاده کنم.
۱۰/به عنوان نویسنده جوان انتظار دارید در نویسندگی به چه افقی دست پیدا کنید؟ * شاید خیلی زود باشه که بخوام اینو بگم؛ اما رویای من محدود به چاپ یه کتاب نیست. انتظارم فراتر از اینهاست و دوست دارم در آینده نویسندهی شناخته شدهای بشم و نوشتههام به جون و دل مخاطبام بشینه. دوست دارم اسم کتابها و نوشتههام تو ذهن بقیه موندگار باشه و بتونم تو این راه به علاقهمنداش کمک کنم.
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ * در حال حاضر کتاب رمان « آسمانم باش » چاپ شده، که این کتاب جلد دوم هم داره که در دست چاپه. و کتاب دلنوشته: رویای خاکستری،کلکاوا، مجموعه داستان کوتاه صندوقچه دل، چاپ شدن. و در دست چاپ هم: آغوش خیال،رقص قلم،مرز عشق در هیچ جشنوارهای شرکت نکردم؛ اما دوجلد رمانم در فراخوان ساله برگزیده شد.
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر نوشتههای شما گذاشته است؟ * اولین نوشتهای که از من منتشر شد دلنوشته بود و در انجمن رمان نویسی «تک رمان» نوشته شد، خیلی بهم کمک کرد و بهم اعتماد به نفس داد که نوشتههام رو بدون ترس منتشر کنم.
در پایان یکی از نوشتههاتون رو برای ما بنویسید. *
نوشتهای رو براتون میزارم که خودم خیلی دوسش دارم.
«تا حالا از بوی نم خاک بارون خورده بدی و نامهربونی دیدی؟!
من هم ندیدم، مثل ندیدنم از تو!
تو مثل همون بوی نم خاک بارون خوردهای که همه دوسش دارن و براشون لذت بخشه و مدام دوست دارن بو بکشن.
مهربونیهات ته نداره، مثل همون گلهای عطری که حتی وقتی خشک میشن بوی عطرشون هنوز هست.
تو همون مغناطیس زرق و برق منی.
همون چیزی که باید بذارمش تو صندوقچه و درش رو قفل و موم محکم بزنم و کلیدش رو هم دور گردنم بندازم که چشم کسی به پنهونی توی صندوقچهم نخوره.
دیدی وقتی بارون شدید میزنه و بعدش یه نور آفتاب از وسط آسمون میاد، یهجوری که انگار با زور خودش رو از بین ابرها رد کرده که بتابه؟!
دیدی چقدر لذت بخشه؟
تو همون نور لذتبخش خورشیدی که خودت رو از وسط ابرهای تیره زندگیم رد کردی و آسمون دلم رو روشن کردی.
تو “الف” اول الفبا تا “ی” آخر الفبای منی.