۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید: با سلام خدمت مخاطبین عزیز راضیه زارع زردینی هستم یکی از شاعران و نویسندگان حوزه مشق
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ تقریبا از دوران راهنمایی سر کلاسهای ادبیات و تشویق دبیرمون برای مشاعره کردن توی کلاس
۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟از سه سال پیش و با تشویق استعداد ذاتی من توسط یکی از دوستان تصمیم گرفتم جدی تر شعر و مطالعه کردن رو پیش بگیرم
۴/نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟ خانواده ها بی شک همیشه فرزندان خودشون رو تشویق و هدایت میکنن و منم از این قاعده مستثنا نبودم و مورد تحسین قرار گرفتم
۵/در چه قالب هایی شعر میگویید ؟ عمده اشعار من در قالب نو و در سبک نیمایی هستند البته سعی نکردم در یک قالب خاص شعر بنویسم غالبا به صورت جوششی و بداهه هستن
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ اشعار استاد هوشنگ ابتهاج همیشه منو تحت تاثیر قرار میدن غم عمیقی که توی اشعار ایشون دیده میشه همیشه تاثیر گزاری بالایی رو روی ذهن و قلب مخاطب داره
۷/به نظر شما شعر گفتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ به نظر من ذاتی هست این مسئله اما بدون مطالعه و دنبال کردن اشعار شاعر و نویسندگان مختلف نمیشه این استعداد رو پرورش داد یادگیری در هر زمینه ای مهمه
۸/موضوعات و مضامین اشعار شما بیشتر چیست؟ عاشقانه و اجتماعی
۹/آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟ استاد ابتهاج ، نزار قبانی ،نیما یوشیج، و اشعار شفیعی کدکنی
۱۰/به عنوان شاعر جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟ تلاش من همواره بالا بردن مطالعه ، اطلاعات و پرورش ذهنی خلاق بوده تا بتونم از کوچکترین سوژه ها اشعاری تاثیر گزار و ماندگار روی ذهن مخاطب رو بنویسم .
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ باعث افتخارمه که سه اثر مشترک :کهکشان خیال،آوای تنهاترین وال وهیچ رو با شاعر و نویسنده های درجه یک به چاپ رسوندم و اثر مستقل من به اسم روزی که برف میبارید در دست چاپ هست.
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟ قطعا برای گسترش و نهادینه کردن ادبیات به فعالیت انجمن های ادبی نیاز جدی هست،اشعار من هم مورد حمایت قرار گرفتن و منو مصمم تر کردن برای رشد کردن در این زمینه
در پایان یکی از شعر هاتون رو برای ما بنویسید.
از نگاهش می تراود
عشق بازی
جنگِ با دل
بوسه بر لب
آتش افکندن بر این قلب
سوختن در هرم انبوه نفس ها
پاکبازی در جدالی نابرابر
دادن عقل و دل و دین
غایتش کو؟
ماورای مستی و هستی و عالم
چیست چاره؟
لب نهادن
سوختن
دیوانگی در اوج مستی
آه پس بیچاره ای وقتی که اورامیپرستی