رای آخرین بار به چشمانش نگاه کردم
تادر چشمانش خودم را پیدا کنم
دنبال دوست دارمهای بی جوابم بودم
دنبال یک حس مشترک یک خاطره
ویک بهانه برای دوباره عاشق کردنش
اما اثری از آن نبود که نبود
دیگر درچشمانش اشتیاق بودنم سوسو نمی زد
ازآن دوستت دارمها برایت می میرم هاهم خبری نبود
آری … من برایش تمام شده بودم
برای او که آغاز تمام عاشقانه هایم بود
با چشمانی پرازاشک نگاهش کردم
چقدر دوستش داشتم
وچقدر بی تاب آغوشش بودم ..
قلبم بی تاب تراز همیشه به سینه ام
می کوبیدوبیقراری می کرد
من پراز نیاز بودم واو بی نیاز ازمن
بی تفاوت نگاهم می کرد
انگار من غریبه ترین بودم
برای او که تمام جانم بود
من بی انکه بدانم محکوم بودم به این تقدیر پُرازاجبار
به این نبودنی که حق بودنم نبود …
بغض راه گلویم رابسته بود …
وغرورم هربار دردستانش مچاله می شد ..
پراز فریاد بودم اما صدایم درنمی آمد
آری … من درخفقان آرزوهایم لال شده بودم
واو بی رحم تر از همیشه
چشمانش را روی تمام دوست داشتنم بست ،
رفت …. ومن دلتنگ تراز قبل
رفتنش را به تماشا نشستم …
وچقدر قامتش
ازپشت چشمان اشکبارم تماشایی بود ….
#فاطمه_اکبری