دارم شروع میشوم از چشمهای تو
جريان گرفته است تنم، زير پای تو
انگار در زمين و زمان، ثبت میشود
پيوند دستهای من و دستهای تو
چيزی نمانده است كه با هم، يكی شويم
چيزی نمانده است بميرم برای تو
من شاعرم ولی نه به اندازهٔ تو و موسيقی بدون كلام صدای تو
من شاعرم ولی به خدا، كم میآورم در پيشگاه عرصهٔ بیانتهای تو
ای خالق سپيدترين حجلهٔ جهان!
آغشتهاند خون مرا با حنای تو
ای سرزمين مادری رودخانهها!
ای هرچه هست، پهنهٔ جغرافيای تو
اين روزها، عزيزترين دوستان من بو بردهاند
حال مرا از هوای تو …
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق