۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید.با عرض سلام،آتوسا اسدی هستم متولد ۱۳۷۹/۱۱/۲۰ دیپلم کامپیوتردارم.ساکن کرج هستم و به عنوان نویسنده و سردبیر درحال فعالیت هستم
۲/علاقه ی شما به نویسندگی از چه زمانی شروع شد؟از مقطع راهنمایی خاطرات روزانمو مینوشتم و با نوشتن اروم میشدم،همین باعث شد قدم جدیتری بردارم.
۳/موضوع و سبک نوشتههای شما بیشتر درچه زمینهای است؟اکثرا دلنوشته مینویسم و بازتاب احساس و اندیشهی واقعی من هست.متنهای من معمولا عاشقانه و غمگین است.گاهی شعر نیز مینویسم.
۴/آثار چه نویسندگانی را بیشتر مطالعه میکنید؟ آثار فروید،ریچل هالیس،سیمین دانشور،صادق هدایت و در شاعران آثار فروغ فرخزاد،احمدشاملو
۵/هنگام نوشتن چه حال و هوایی به شما دست میدهد؟نوشتن تنها کاریاست که موقع انجام دادنش حس میکنم خودم هستم،با نوشتن خالی از تفکرات پوچ و خنثی میشوم.
۶/هدف شما از نویسندگی چیست؟و میخواهید به چه جایگاهی برسید؟ قسمتی از دلنوشتهام گویا پاسخدهنده سوال است(“به خودم قول دادهام روزی به نویسندهی بزرگی تبدیلبشوم تا تمام دنیا تورا بخوانند”)
۷/بنظر شما این هنر نیاز به استعداد ذاتی دارد؟هرچیزی قابل آموختن است و عقیده شخصی من اینه که استعداد ملاک نیست،علاقه و پشتکار ملاک همه چیز است.
۸/چه چیزی باعث شد ایده اولین دلنوشته شما در ذهنتون ایجاد شود؟درواقع بخاطر ندارم اما تمام دلنوشتههای من حقیقت و واقعه زندگی من است و همیشه حال و شرایط لحظهای که دارم ایده متن جدید را به ذهنم میاورد.
۹/ نویسندگی را به چشم هنر میبینید یا شغلی برای درآمد؟ نویسندگی را به چشم قسمتی از زندگی خودم میبینم و اینکه همه از مهارتی که دارند کسب درامد میکنند و هنرم قسمتی از مهارت داشتن است.
۱۰/اگر به عقب برگردید بازهم نویسندگی را انتخاب میکنید؟اگر نه چه رشتهای؟با وجود هر مشکلی اگر به عقب برگردم بازهم همین چیزهایی را انتخاب میکنم که کردهام چون همین چیزهاست که باعث شده من تبدیل به کسی شوم که هستم.
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیدهاست؟درحال حاضر به عنوان سرپرست نویسندگان سه تا کتاب مشترک درپروسه چاپ میباشد.”سکوت فریادها”_”وهم پنهان”_”قاف”
۱۲/یک کلام به کسانی که تازه وارد این راه شدند و یا به این هنر علاقه دارند بگویید؟به خوب نوشتن فکر نکنید فقط به نوشتن فکر کنید حتی تمام نویسندههای بزرگ هم آثار بد دارند.و اینکه اگه به نویسندگی علاقه دارید هرروز بنویسید و تمرین کنید.
۱۳/و درآخر یکی از متنهایتان را برای ما بنویسید.
کابوسهای شبانهام مدتی است این تن خسته و بی جون را تنها نمیگذارد،گویا در خواب هم از آرامش خبری نیست و نبودنت خاری شده که در چشمان بستهام فرو رفته است. چه لحظات غیر قابل تحملی شده است که من تو را در خواب هم نمیتوانم داشته باشم.