و ناگهان… پَنجره باز میشود نبودت خانه را شخم زده است و بذر غم ریشه دوانده!! نبودت کودکی را در حیاط خانه زمین انداخته است اینبار بر روی درختان تَبر دیده پرنده ای از آواز خواندن میترسد اینبار دَست هایی از دعا کردن خسته شدهاند!! سرگردان و مبهوت در […]