۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید. به نام تک گیتار نوازنده ی عشق من خدیجه رحیمی(آنوشا) هستم متولد آذر 1385 ساکن استان گلستان
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ از چهار سال پیش
۳/از چه زمانی نوشتن برای شما جدی شد؟ اوایل برای تفریح و سرگرمی مینوشتم اما حدود سه سال و نیم است که به صورت جدی می نویسم.
۴/نظر خانواده در مورد نوشتن شما چه بود؟ شکر خدای مهربان خانواده ام بسیار در این راه من را یاری میکنند و همراه ام هستند.
۵/در چه قالب هایی مینویسید ؟ علاقه به این دارم که احساسات گوناگون خود را در قالب دلنوشته بنویسم و سعی دارم واقعیت های خوشایند یا ناخوشایند زندگی را به نوشته ای زیبا تبدیل کنم.
۶/در بین شاعران و نویسندگان بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟ در این زمینه نظری ندارم
۷/به نظر شما نوشتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟ ذات انسان بی تاثیر نیست اما به نظر من هر چیزی قابل یادگیری است که این موضوع در نوشتن هم صدق میکند.
۸/موضوعات و مضامین نوشتههای شما بیشتر چیست؟ من از هر ژانر متن نوشته ام اما متن های عاشقانه ام بسیار کم هستند زیرا علاقه ای به عاشقانه نوشتن ندارم.
۹/آثار چه شاعران و نویسندگانی را بیشتر مطالعه میکنید و در نوشتن تحت تاثیر کدام نویسنده یا شاعر هستید؟ احمد شاملو
۱۰/به عنوان نویسنده جوان انتظار دارید در نوشتن به چه افقی دست پیدا کنید؟ امیدوارم نوشته هایم بتواند لذت و آن احساس خوب را در دل مردم ایجاد کند.
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟ آثار بنده در کتابهای مشترک دیوان دل و افسانه هایی از دل شهر چاپ شده است. و در جشنواره یکصدا ایران هم شرکت کردم.
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر نوشتن شما گذاشته است؟ تاثیر بسیار زیادی داشتند و باعث شدند که من روز به روز نوشته هایم بهتر شوند…
در پایان یکی از نوشته هاتون رو برای ما بخوانید.
«پرسه بر خیابان زندگی»
نمیدانم خیابان زندگی را با ماشین یا با پای پیاده خود طی کردهای،
خیابانی که گاهی اشکهای آسمان او را مورد نوازش قرار میدهد،
گاهی برف او را رنگ میکند، گاهی گرد و خاک قلبت، او را کدر میکند،
شبها خیابانش مه میگیرد و نه میتوانی به جلو بروی و نه به عقب و چه روزهایی که تو را میان دو راهی قرار میدهد
و عقلت یک راه را میپسندد و قلبت راه دیگری و با گوش دادن به حرف قلبتان درون جادهای خاکی پا میگذارید که انتهایش هویدا نیست
و اگر باز هم به حرف عقلتان گوش کنید در جاده خاکی دیگری پا میگذارید که از انتهایش با خبر نیستید،
متعادل پرسه زدن این خیابان شرط رسیدن به انتهایش است.
خیابان زندگی بین دو درهی عمیق واقع شدهاست که در دره گلهای خار دار و بوتههایی که آرزوها را میبلعد، وجود دارد.
مردابهایی که ماشینهای زندگی را در آغوش خود حل میکنند. دریاچههایی که انسانها را در خود غرق میکنند.
در خیابان زندگی مانند تونلهای شهر بازی آدمهایی زشت و خفناک وجود دارد که ماشین تو را به درون دره پرت میکنند،
انسانهایی که بهمنهای ناامیدی را از روی کوههایی که سیاهی روی آنها را گرفته است، به خیابان میریزد و مانع حرکت کردنت میشوند.
اما باید این جادهی طولانی و دارای رمز و راز، انتهایی داشته باشد و این انتها رسیدن به آرزوهایت است!
آرزوهایی که اگر درست و راست این خیابان را پرسه بزنی به انتهایش میرسی و برآورده میشود
ولی اگر در زندگی فرمان ماشینات اشتباهی کار کند یا پاهایتان خودکار شود و به حرفتان گوش ندهد از دره به پایین پرت میشوی و برآورد شدن آرزوهایت تفکری محال میشود.
من میدیدم که ماشینهای قدرتمند فراز و فرود زندگی را تند میرفتند و با لحظهای درنگ آنها به پایین پرت میشدند و چرخهایشان توسط خار گلها پنچر میشد و ماشین آنها را مرداب میبلعید.
چه خوب است که در راه زندگی بهمن ناامیدی دیگران را از جلوی راهمان برداریم و مسیر زندگی را در سرعتی متعادل طی کنیم و از ماشینهای بلعید شده توسط مرداب و ماشینهای گمشده در جادههای خاکی درس بگیریم.
همیشه بهمن ناامیدی، آدمهای زشت و دیگر مشکلات وجود دارد این تو هستی که باید این خیابان را با رعایت نکات ایمنی طی کنی.
(Anoosha_R23)
🌹💎🌹💎🌹💎🌹💎🌹💎🌹💎
چاپ انواع کتاب:
شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی