۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید.
ملیکا شیاسی هستم متولد هفتم تیرماه سال ۱۳۸۲. محصل در رشتهی علوم تجربی و نوشتن را از هشت سالگی آغاز کردم.
۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
علاقهی من به ادبیات از زمان کودکی آغاز شد. از همان زمانی که توانایی نوشتن نداشتم و داستانهای زمان کودکیام را در ذهن خود مینوشتم.
۳/از چه زمانی گفتن شعر/مینیمال/دلنوشته برای شما جدی شد؟
از کودکی داستانهای کوتاه مینوشتم و نوشتن مینیمال و دلنوشته و گاه شعر سپید را دوسالی میشود که به صورت حرفهای آغاز کردهام.
۴/نظر خانواده در مورد شعر/داستان/مینیمال شما چه بود؟
تمام پیشرفتهایم در زمینهی نویسندگی را مدیون حمایتهای گرم خانوادهام هستم. مدیون مادر مهربانم که در تمام مراحل نگارش نوشتههایم همراهم است و پدرم، بهترین حامی و پشتیبان من…
۵/در چه قالب هایی شعر/داستان/مینیمال میگویید ؟
موضوع نوشتههایم عاشقانه است و گاهی هم در موضوعات اجتماعی فعالیت میکنم.
۶/در بین شاعران بعد از انقلاب کدام را موفق میدانید؟
همهی شاعران بعد از انقلاب برای من محترم هستند و من همهی شاعران و نویسندگان را موفق میدانم. بیشک همهی آنها حرفی برای گفتن داشتهاند که به قلم خود روح بخشیدهاند و من با نهایت عشق و احترام بر قلم یکایک آنها بوسه مینشانم. از هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، گروس عبدالملکیان، سهراب سپهری، قیصر امینپور تا… از گفتن تمام آنها زبانم ناتوان است.
۷/به نظر شما شعر گفتن/نوشتن قابل یاد گرفتن یا ذاتی است؟
نوشتن استعدادی ذاتی است اما قابل یادگیری… بیشک در هر سطحی از نوشتن که قرار داریم، باز هم نیازمند به یادگیری هستیم. دنیای نوشتن دنیایی بزرگ و پایانناپذیر است.
۸/موضوعات و مضامین اشعار/نوشتههای شما بیشتر چیست؟
موضوعات و مضامین نوشتههای من عاشقانه هستند. هر گاه قلم به دست میگیرم، تمام سلولهای بدنم عشق را فریاد میزنند.
۹/آثار چه شاعرانی/نویسندگانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن/نوشتن تحت تاثیر کدام شاعر هستید؟
تمام تلاشم این است که بتوانم آثار همهی نویسندگان و شاعران را مطالعه کنم و باید اعتراف کنم نوشتن دلنوشته و گاه شعر سپید را زمانی آغاز کردم که تحت تاثیر شاعر محبوبم، حضرت مولانا قرار گرفتم. مولانا، خود حضرت عشق بود و مسبب شد که عشق به قلم و وجود من هم تزریق شود.
۱۰/به عنوان شاعر/نویسنده جوان انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟
به عنوان یک نویسندهی محبوب بین مردم کشورم و دوستانم شناخته شوم و چندین آثار ماندگار خلق کنم.
۱۱/چه آثاری از شما به چاپ رسیده و در چه جشنواره هایی شرکت کرده و برگزیده شده اید؟
کتاب دلنوشتههایم با نام ذهن پراکنده به چاپ رسیده است. سرپرستی چند کتاب مشترک نشر حوزهی مشق را به کمک آقای فردین احمدی و حمایتهای ایشان، برعهده گرفتهام. چند داستان کوتاه از من هم در کتابهای مختلف به چاپ رسیده است. کتاب دومم با نام جنون واژه ها در دست چاپ است.
۱۲/انجمن ها چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟
انجمن ادبی چکاوک در فضای مجازی باعث شد که پیشرفت زیادی در نوشتن داشته باشم و از تمام دبیران مهربان و دوست داشتنی این انجمن که حامی تمام نویسندگان و شاعران جوان است، تشکر میکنم.
در پایان یکی از شعر هاتون/نوشتههاتون رو برای ما بخوانید.
عکس رخ مهتاب در حوض افتاده بود…
ماه در آسمان بود و پرتو نورش را میگستراند بر اهل زمین…
ستارهها دورش را احاطه کرده بودند و هر ستارهای جفت خودش را داشت…
ستارهای جفتش را در آغوش فشرده بود و با تمام قدرت بوسه مینشاند بر تن و بدن جفتش…
ماه روشن میکرد و نسیمی ملایم پخش میشد و خرمن گیسوان ستارههای معشقوق در فضا پخش میشد و ستارههای عاشق جان میدادند بعد از هر استشمامی…
ماه امّا…
نمیخندید…
ماه امّا تنها لبخندی تلخ بر لب داشت…
ماه، خورشیدی را میخواست که نبود…
ماه خورشیدش را میخواست تا با اشعهی سیمین خودش، در آغوش بگیرد خورشیدش را…
ماه، ماه بود و فانوس میخواست و در انتظار خورشیدش بیتابی میکرد…
ماهی که مثل شب گاهی سیاه میشد، دلش خورشیدی را میخواست که روشن کند زندگی سیاهش را…
ماه نغمهخوان بود و دلش گیر یار و خدا را میان خود و خورشید، شاهد پیوندی که هیچ وقت صورت نگرفت، گرفته بود…
در دل ماه خورشید بود امّا، میانشان فرسنگها فاصله بود…
ماه بی خورشید مثل کسی بود که ستارهها هر لحظه بیم داشتند از افولش…
ماه نذر کرده بود و دلش میخواست نسیم باد صبا، خبری از آمدن خورشیدش دهد…
ماه میخواست که باد صبا، بوی شیرین خورشیدش را آورد…
ماه نور نقرهگونش را در همهی جهان پراکنده میساخت و خود فرو میریخت از رنج دوری…
ماه عاشقی چشم انتظار بود که هیچکس…
هیچکس به او نگفت خورشید هیچوقت برای او نمیشود…
خورشید به نکاح روز درآمده بود و ماه به نکاح شب…