آخرین شب مهتاب خان صادق به متکاهای مخمل دست دوز محلی مغرورانه تکیه داده بود. پک محکمی به قیلیون زد و دود غلیظش راازلای سبیل هایش بیرون داد. خان صادق اگه جسارتی نباشه من ازشمادرخواستی دارم بگوآقامعلم می شنوم. شمامن رااز تهران تااینجاآوردی که فقط به آقازاده درس […]
برچسب: حنیفه آشنا
اثری از بانوی هنرمند حنیفه آشنا/انتشارات حوزه مشق
نام داستان : مرگ تدریجی احساس خلق تنگی میکردم وسعی کردم خودم راکمی تکان دهم شایدازاین وضع خلاص بشوم. عنکبوت غول آسا پشتش را به من کرده بود وباران رااز دهانه غارتماشامیکرد، بنظر می آمددرافکارش غرق شده باشد، موهای سیخ روی بدنش اینبارترسناک تر به نظر می آمد، ای […]
اثری از بانوی هنرمند حنیفه آشنا/انتشارات حوزه مشق
ساحل تبعیض مهربانوجان خواهرمن چندباربهت بگم، اینجاشهری که بزرگ شدی نیست، اینجاهیچ زنی تاحالا پاشو توساحل ماهیگیرها نذاشته، مردم چی میگن آخه؟ خب صناخانم بایدهمیشه یه اولی باشه دیگه! یعنی توکاردیگه ای ازت برنمیاد؟ من هشت سالگی باپدرمادرم به دریا می رفتم بار اولم که نیست من تواین کارحرفه […]
اثری از بانوی هنرمند حنیفه آشنا/انتشارات حوزه مشق
آشنا شاگرد: لب تاب دردسرساز بچه هالطفاگوش بدید برای آخرین باره تکرارمیکنم برای این پروژه که پایان ترم هم هست حتما لب تاب داشته باشید تأکیدمیکنم حتما، البته روی سخنم با کسانیه که هنوز تهیه نکردند. خانم سارا بیاتی تأکیدم باشماهم بودچندباربهتون تذکر دادم ولی بازهم پشت گوش انداختی. […]