داستان: دسیسه های سیاه
باران قشنگی بر زمین تشنه میبارد .کنار پنجره می ایستم .دلم ب اشاره ای می رود.زیر باران راه می افتم .بدون چتر قدم زدن زیر باران را دوست دارم دمش گرم باران را میگویم .چه بی رحمانه وشلاقانه برسرو صورت شانه هایم می کوبد .بزن باران بجای من هم ببار.زیر باران باز دلم ب اشاره ای میرود .
بزن کوچه آزادکان ،؛قدم میزنم.به عظمت بارش باران فکر میکنم .ب انتهای کوچه میرسم صدای ناله زنی را میشنوم زیر دیوار سقاخانه پناه میگیرم ؛؛.زنی خوش سیما و سیاه پوش نگاهی ب شمعهای روشن داخل سقاخانه انداخت.چشمهای خیسش رابست .
و زیر لب زمزمه کرد .خدایا دلم تنگه خسته ام خسته .خدایا دگر بسمه .از این همه دلشکستن ها .بیرحمی ها بی مروتیها شروع ب خواندن دعا کرد .یک فوت محکم درفضای گرم سقاخانه پیچید .وشمع خاموش شده را بر داشت .با انگشت ا شاره اش به سمت عکس حضرت علی نشانه گرفت .
دلش قنج میرفت برای یک لحظه نشستن .کنار عکس حضرت علی و شمعهای روشن .؛تسلای دلش بود .بغض پنهان در گلویش مثل نارنجکی ترکید .دو دستش را محکم برمیله های سقاخانه چفت کرد .هق هق کنان شروع به نالیدن کرد .شمع خاموش را گرو میبرم ؛؛.دستهایش را رو ب اسمان بارانی بلند کرد .
ای خالق هستی .من یک زنم خالق عشقهای پاک خالق اشک خالق عطوفت و پا کی خالق صداقتو یکرنگی .پس چرا مرا انگار می کنند.دردم می آید. دلم میشکند .از این ادمهای ادم نما که دم ازروشنفکری میزنند .از ادمهایی که اولش نام مرد بر خود می نهند .بزرگی رو ح مرا نمیخوانند .
من وقتی زنم که مرا باور داشته باشند .لعنت ب مردانی که شب و روز نگرانیشان این است چطور زنی را صید کنند .تا به هدف شومشان برسند .لعنت ب پشت پردهای حیا وزن بودنم .صدایم در گلویم خفه میشود .لعنت ب این همه متلکها تحقیرها مثل گلوله اتشین بر سینه یک زن است .چه اهمیتی دارد .حرف زدنها خفه کردن فریادهای اعتراض در گلویت تبدیل ب تیروئید سمی شده است .
از این بالا ب دنیای زیبا می نگرم هیچ زیبایی نمیبینم.چرا زیباییهای درختان گلها ادمهای زیبا سرشت دارن از صحنه روزگار محو میشوند جلو رفتم از ذجه و زاریش دلم ب درد امد .دستم را روی شانه اش گذاشتم .اهسته سرش را طرفم چرخاند .با چشمانی پر از اشک و آه .ب چشمانم خیره شد .موندم از کجا شروع کنم که مبادا ناراحتیش را صد چندان کنم.عزیزم انشالله که حاجت روا باشید .
چرا اینقدر نگران و مضطربی چنان آهی از نهادش برخاست که انگار عرش خدا را برلرزه انداخت .غریبه؛ همیشه داشتن یک دوست یک رفیق یک همسر خوب کنارم حسرت بود .هیچ وقت ادم خوبی ندیدم .ب هرکی برای کاری رو انداختم .بنازم ب چشم نامردان که تیر نگاهشان بی جا هدر نمی رود ب قلب ادمهای بی گناه نشانه گرفته اند .
چون که نگاهشان سادگی شیرینی دارد ..حرفش را قطع کردم اسمت چیه عزیزم . زینب مادرم همیشه میگه زینب ستم کش.منم لیلا هستم منو خواهر و دوست و سنگ صبور خودت بدان .بد از این خودم میشم بهترین دوست و غمخوارت .حالا یکی از اون شمعهاتو به منم قرض میدی .منم نذری کرده باشم .حسودیم شد ب این همه خلوص نیت پاک شما .دستهای استخوانی ظریفش را داخل بسته شمع کرد .شمعی ب دستم داد .لیلا خانم اول نیت کن بد روشنش کن .
نیت کردم شمع رو کنار شمعهای روشن قرار دادم .دلم لرزید بد جور دلم شکست .اشکهایم سرازیر شد .خدایا قسمت میدهم .این دستهای خالی و دل ساده مهربان زینب که دخیل این سقاخانه شده است نا امیدش نکن.پروردکارا یاریش ده این روزهای روشن شبهای پر ستا ره اش تبدیل ب جهنم تاریک و سوزانی شده نجاتش ده .زینب همچنان برای رفع غمهایش ارزوهایش بر گرد ،شمعهای روشن می چرخید با این تن خسته و دلداده اش ،،زینب اتیش بر جانم میزد .نگاهم را ب نگاهش گره زدم .
دردش بی نهایت بود .دست در دست یکدیگر زیر بارش باران از کوچه ازادگان گذشتیم .ب خانه امدیم .چنان با ارامش و امنیت خودش را محکم ب کنار شومینه چسباند آه چقدر سردمه اینبار صدای هق هقش فضای اتاق را در برگرفت .لیلا چقدر دیر ب سراغم امدی .دستان سرد بی روحش را در دستانم فشردم میخواهم رفیق شبهای بارانیت بشوم .هر دو لبخند زدیم اما لبخند زینب پیامد بد داشت .دچار تردید شدم .تا اونجایی که میتوانم با حرفهای امیدوار کننده این احساس یآس و نا امیدی واقعیت دردناک و بحران روحیش را تا حدی تسلا دهم .
زینب حرفی بزن چ چیزی تو را آزرده تا این حد اشفته ای مکثی کرد ترجیح داد .حرفی نزند سکوت اختیار کرد حرف بزن ب اصرارم لب از لب گشود، لیلا آدمهای دورو همانطور که رویشان پاکیزه است اما دلشان بیمار است .هر چقدر که ادمها را بیشتر میشناسی .تنهایت دلچسبتر می شود .برای هر مشکلی که در زندگی برایم بیش امد: به کسانی که مورد قبولم بودند رو انداختم :خواستن از من سو استفاده کنند دیگر میترسم از ادمهای روباه صفتی که میخواهند ادای سگ های وفادار رو دربیارند .زینب چرا این همه ضربه خوردی باز به این ادمها رو می اندازی.اشتباهم اینه
💎💎💎💎💎💎💎💎
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط
و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی 👇