شیرین و می بینم
دلم رو که نمی دونم
خودم عاشق اون بودم
دلش رو که به دریا زد
خودم قایق اون بودم
روی اسکله ی قلبم
به پشت سر نگاه می کرد
طناب عشقو که وا کرد
وجودم رو گرفت سردرد
با هر پارویی که می زد
دریا اونو بغل می کرد
خجالت می کشیدم
خب تموم رنگمم شد زرد
می گن هرکی ازت پرسید
بگو از چشمم افتاده
ولی قصه ی ما عینا
مثِ شیرین و فرهاده
دیگه از چشم افتادن
زیادی روی تکراره
تو چشمای خودم غرق شد
چشام عطره اون و داره
هروقت بغضم می گیره
زود کناره آینه می شینم
قشنگ میفته از چشمم
هرشب شیرینو می بینم
✍️محمدمعراج محمدی
💎💎💎
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی