تا وارد فروشگاه کتاب شدم یکی از کتاب ها توجهم را جلب کرد .
اسم کتاب ، موش کتاب خوان بود . از شکل کتاب خوشم آمد . آن را برداشتم و بهش زل زدم . گوشه کتاب خورده شده بود . اما چطوری ؟ با ترس آن را پرت کردم زمین . با خودم گفتم : _ « نکنه واقعاً موش اون رو دندون گرفته . »
کتاب را دوباره از روی زمین برداشتم . جای دندان موش کاملاً روی کتاب مشخص بود . دوباره پرتش کردم زمین . با وسواسی که داشتم رفتم و دستم را گرفتم زیر شیر آب . حالا بشوی و کی نشوی . پوست دستم قرمز شد و نزدیک بود قِلِفتی کنده شود . منشی کتابفروشی آمد سمتم و پرسید : _ داری چکار میکنی ؟
_ دستم خورده به اون کتاب که موش اون رو جویده … دستم نجس شده دارم میشورمش . منشی با خنده گفت : _ آهان ، عزیزم این کتاب مدل طراحی ش این شکلیه . موش که اون رو نجویده . بعد پرسید : _ تو احتمالا داستان تخیلی و ترسناک زیاد نمیخونی ؟
سرم را پایین انداختم . گفت : _ احتمالا اثرات همینه . از طرز فکرم خنده ام گرفته بود . دوباره کتاب را برداشتم و آن را خریدم . کتاب را به دست گرفتم و با خود گفتم :
_ « جل الخالق مگه همچین چیزی هم وجود داره . آخه موش عاقل چطوری دلت اومد این کتاب رو بخوری ؟ » دوباره از منشی برای اینکه خیالم راحت شود پرسیدم : _ مطمئنید این کتاب رو موش نخورده ؟ منشی به آرامی گفت : _ خیالت راحت … برو قشنگ بخونش متوجه میشی .
سرش را پایین انداخت . ریز ریز می خندید . خودم هم خنده ام گرفته بود . موش کتاب خوان را هُل دادم توی کیفم و از فروشگاه زدم بیرون .
💎💎💎
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی