بهش نگاه کردم، چشماش غرق ناراحتی و غم بود اما صدای خندههاش گوش عالم و آدم رو کر میکرد
اون کی بود؟
اگه کسی نمی شناختش و از شرایط زندگیش خبر نداشت قطعا یا با خودش فکر میکرد اون دیوونه شده یا هم می گفت خوشی زده زیر دلش؛
شاید هم می گفتن خوشبحالش که هیچ غمی نداره!
اما امروز فرق داشت، غم چشماش عجیب منو کنجکاو می کرد؛
غمی که توی مردمک قهوهای رنگش موج میزد رو نمی شد انکار کرد یا حتی نادیده گرفت.
دستم رو روی دوشش گذاشتم، چرا حس می کردم قامتش امروز خم شده؟
ازش پرسیدم:
– خوبی؟
سرش رو برگردوند و توی چشمام نگاه کرد، چشماش از صد فرسخی داد میزدن که داغونه حالش
پلکهاشو آروم باز و بسته کرد و گفت:
– خوب می شم، چون تنها راه خوب شدنه! چون به خودم نیاز دارم هنوز
چند قدم برداشت؛
انگار داشت با خودش زمزمه می کرد و این جواب سوال من نبود بلکه یه تلقین به خودش بود
شنیدم که بازم می گفت:
– خوب می شم باید بشم، آره… من باید خوب بشم
با کفشش به تکه سنگ کوچیکی که جلوی پاش بود ضربه زد و اونو پرت کرد چند متر جلوتر
خیلی فکرش درگیر بود،
اینو از صد کیلومتری می شد متوجه شد
نزدیکش شدم و هم قدم شدم باهاش
– داری به اون فکر می کنی؟
چشماش داشت بهم می گفت آره ولی زبونش برعکس چرخید و گفت نه!
از کجا می دونست من کیو می گم؟
داشته بهش فکر می کرده و این خیلی تابلو بود.
صداشو میشنیدم که می گفت:
– هیچوقت به کسی که باهاش توی رابطه هستید خیانت نکنید چون همیشه یه سوال مثل خوره میافته به جونش
با ناراحتی چشمام رو باز و بسته کردم و گفتم:
– چه سوالی؟
– من چی کم داشتم؟ چی براش کم گذاشتم؟
حق با اون بود آدما بعد از خیانت تنها سوالی که از خودشون می پرسن اینکه مگه من چی کم داشتم…
✍️پریسا زارعی
🌹🌹🌹
چاپ انواع کتاب:
شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی