دخترک گل فروش
هوا داشت تاریک می شد .کم کم نگرانی در صورت معصومش پیدا شد.نکند هیچ کس گلی از من نخرد ! توی شلوغی خیابان و بین آن همه دود و دم ماشینی جلوی پایش نگه داشت .
آهای دختر کوچولو همه گل هایت را میخواهم..دخترک با ذوق فراوان گل هایش را از شیشه ماشین بسمت او گرفت..نگاهی بصورت معصومش کرد و گفت همه اینها چند؟
همان طور که منتظر جواب دخترک بود به این می اندیشید که آیا هنوز مادرش به یاد می آورد که گل سرخ دوست دارد؟مادر سالها ست که فراموشی گرفته اما هنوز از دیدن تنها فرزندش لبخند میزند..
آن شب دخترک با پول فروش گل ها غذایی که پدرش دوست داشت خرید و به خانه برد .پدر نمیتوانست کار کند ..مادر هم سالها قبل از دنیا رفته بود . پدر با دیدن دخترش لبخند زد ..
🌹🌹🌹
چاپ انواع کتاب:
شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی