باورم شد که مردمان بُهتان نمی زنند ،
تو خودِ شیطانی که جای بوسه های سمی ات مرا از پای درآورده
ببین که چطور زخم هایی که بر جانم زدی عفونت کرده اند
زندگی ام بوی مرگ می دهد،
همانند عابری بی سایه رقصان از این مرگ زار بی انتها خواهم گذشت .
پریاکیانی