سالهاست دنبال کار بودم ک یه روزی در کارخانه ای استخدام میشم…توی اون کارخانه نگهبان بودم…چند شبی صدای ناله وگریه ای ی زن میشنوم…اولش فکر کردم خیالاتی بوده…تااینکه تصمیم گرفتم دنبال صدا برم…حدود ساعت۳شب بود ک بیرون رفتم…کارخانه نزدیک قبرستون بود….تمام قبرستوت زیررو کردم اما کسی رو ندیدم وقتی برگشتم یه زنی باعبا پوشیده دم در کارخانه دیدم…ایشون از دور صدا کردم مادر جان چیزی شده ولی جوابی از او نشنیدم..
نزدیکش شدم ترسناک وپاهای حالت اسب دیدم اما ازش نترسیدم…بخاطره اینکه نماز خون بودم…ازش پرسیدم چرا گریه میکنی؟گفت اینجا..جان وخونه مابوده وشما اومدید واون رو ساخته اید وانجا هم قبر۲اولادم بخاطره همین هرچندروز میام اینجا وگریه میکنم ومیرم…اما از من مترس فقط اینجا اب مپاش
دوستم تعریف کرد درزمان قدیم عموم توی یکی از شرکت ها استخدام شد ک شب باخنده های بلند عجیب وغریب از خواب بیدار میشه دوتاجن یکی قدبلند وکچل ودیگری قدکوتاه بودند…عموم هراسناک شمشیرشومیگیره…ک حرف جن هارو میشنوه یکی ب اون دیگری میگه مارو نمیزنه…کم کم عموم باوجود جن ها عادت میکنه ک یه شبی بعداز رفتن دوست عموم…جن ها خودشون نشون میدن وبه عموم میگن می دونی چرا دوستت تاحالا ازدواج نکرده….عموم می پرسه چرا؟…جن قدبلنده میگه چون چندسال پیش دوستت گوسفند یه زن ک چن تاایتام داره رو دزدیده…ومادر ایتام اون رو نفرین کرده….
عموم پرسید راه حل چیه ک بتونه ازدواج کنه؟…بهش گفتن باید حلالیت بطلبه از مادر ایتام…یه شب دوستم پیشم اومد وماجرارو براش تعریف کردم ک رفته دنبال مادرایتام ک فهمیده ب رحمت خدا رفته واز بچهاش حلالیت گرفت وبراشون گوسفند ب قیمت بروز خرید…وبعدازمدتی دوستم عقد کرد و…
روزی یکی ازبچهای همشهری درنزدیک ماه محرم یه جغدی با بالهای شکسته به خونه میاره…هرچی جلو جغد اب وغذا میزارن نمیخوره…پسره باخودش گفت حتما این جغد مریضه…ک ی روز مادر پسره درحال نماز خوندن بعداز نماز کتابی پراز ایات،حدیث و…داره مادره درحال خوندن احادیث بود ک چشمش ب داستان جغد وامام حسین افتاد اینکه بعداز شهید شدن امام حسین(ع)…جغد ازشب تا صبح ب مناجات سرمیبره وبخاطره امام حسین روزه میگیره…اشک مادر سرازیر شد وسعی کرد بعداز اذان مغرب جلوی جغد غذا بزاره…وقتی اذان مغرب شد کنار جغد غذا گذاشت وجغد شروع به خوردن کرد
بابام خرمشهر دریکی از روزهای قدیم در رستوران تاسیسات دریایی کارمیکرد در اخر شب صدای داد وفریاد سگ ها شنیده بود ناگهان از خواب بیدار شد بیرون رفت ودید گله ای از سگها یک گربه را دراغوش گرفتند می خواستند آن گربه را لت وپاره کنند در آخر رسید اما وقتی چشمش ب شکم پاره ی گربه افتاد آن را در کارتون گذاشت ودر گوشه ای از رستوران نهاد…وبه خواب برگشت…
روز دیگری اخر وقت به یاد گربه افتاد دنبالش رفت…دید گربه جان داده…یه شب خوابی عجیب دید…که یه شخص دوصورت دارد…یه صورت قشنگی ودیگری صورت ترسناکی بود…وگفت کاش کارهایی که کردی به اتمام رساندی و آن گربه را نجات میدادی…یک جایزه ی دنیوی وجایزه ی اخروی پاداش گرفته ای ودر دنیا شما در تمام چشم مردم بزرگ وار می شدی
یه مردی تعریف کرد: درکارخانه اکسیژن کار می کردم…شب وروزم تو کارخانه میمونم…یکی از شب ها دوتاجن پیشم می آیند…بنده آن زمان دنبال مهره مار میگردم ولی خدارو فراموش نکردم وبوقتش نمازمو میخونم…یکی از این جن ها به من گفت مهره مار به تو میدم ولی باید نمازتو قطع کنی…منم توفکر رفتم که قبول کنم یانه…اخرش قبول کردم…جن گفت بیا دنبالم…منم با سکوت پشت سر جن راه افتادم ک وارد خاکستون شد...اون زمان شرکت اکسیژن نزدیک قبرستون بود…ناگهان آن دیگری به سررسید…گفت گول آن رو نخور ونمازت قطع مکن…حتی اگه مهره مار به تو میده ولی فایده ای نداره…چون خداوند گفته بنده مرا اطاعت کن مثل من خواهی شو ودیگر به مهره مار لازم نداری
🌹💎🌹💎🌹💎🌹💎💎🌹💎
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی