گفتوگو با شیدا میرزایی/
بخش نخست؛ داستان، کودک و والد را وارد یک ماجرای مشترک میکند/
داستان هیولاهای فسقلی شیدا میرزایی، مترجم مجموعه رمان کودک «بیلی و هیولاهای فسقلی» ضمن اشاره به اینکه بهتر است بزرگترها هم داستان کودک بخوانند، گفت: وقتی پدرها و مادرها همراه با بچهها کتاب را بلندخوانی میکنند، اتفاقهای خیلی خوبی میافتد و بین کودک و والد حس همسنگی و رفاقت شکل میگیرد.
داستان، کودک و والد را وارد یک ماجرای مشترک میکند که مخصوص آن دو است و این بستر صمیمیت و گفتوگو را میسازد.
«بیلی و هیولاهای فسقلی» ماجراجوییهای پسربچهای را روایت میکنند که از خوابیدن در تاریکی شب میترسد؛ زیرا فکر میکند هیولاها به کنار تختش میآیند و برایش دردسر درست میکنند. آیا او درست فکر میکند یا هیولایی وجود ندارد؟ زانا دیویدسون روزی تصمیم میگیرد بیلی را بفرستد به دلِ ماجراجوییهای هیولاهایی که ترسناک نیستند. آنها با بیلی همراه میشوند و اتفاقهای بامزهای را برایش رقم میزنند.
شما هم دوست دارید مثل بیلی با ترسهایتان روبهرو شوید؟ ترس شما چیست؟ اگر پدر یا مادر هستید تا به حال شده است از فرزندتان بپرسید از چه چیزهایی میترسد؟ شبها مثل بیلی با ترس میخوابد یا نه؟ دیویدسون با این مجموعه رمان کودک بزرگترها را به دنیای کودکان نزدیکتر میکند. جلد اول و دوم این مجموعه را کتابهای فندق (واحد کودک نشر افق) با ترجمه شیدا میرزایی منتشر و راهی کتابفروشیهای سراسر کشور کرده است.
در ادامه گفتوگوی ما را با این مترجم برای آگاهی از ابعاد مختلف این داستانها میخوانید: بیلی و ماجراجوییهایش چطور وارد کارنامه ترجمه شما شد؟ یکی از روزهایی که همه به خاطر یک ویروس فسقلی خانهنشین شده بودیم، خانم آتوسا صالحی داستان پسری را برایم تعریف کرد که یکتنه به جنگ ترسهایش میرود و با چند هیولا دوست میشود و ماجراهای بامزهای را از سر میگذراند.
بلافاصله عاشق بیلی و هیولاهای فسقلیاش شدم. جلد اول را خواندم و تصمیم گرفتم مجموعه را با همکاری نشر افق ترجمه کنم. این مجموعه متن و تصاویر بامزهای دارد که با هم یک بسته مطالعه و سرگرمی جالبی را ساختهاند. مطالعه این کتابها چقدر برای شما لذتبخش بود؟ هر کدام از شخصیتهای این مجموعه، یک جور مخصوص خودش بامزه است؛ برای همین هر صفحه را که میخواندم غافلگیر میشدم. گاهی از دست هیولاها و دردسرهایی که برای بیلی بیچاره درست میکردند بلند بلند میخندیدم.
تصویرسازی این مجموعه را خیلی دوست دارم و از داستانپردازی تمیز و بینقص زانا دیویدسون بسیار لذت میبرم. این مجموعه رمان کودک است که در چاپ نشر افق هر کدام 80 صفحه دارد. خواندن داستانهای بلندتر از 20، 30 صفحه یا به اصطلاح رمان کودک، چه کمکی به بچهها میکند؟ من در مدرسه بچههای 8، 9 سالهی زیادی میبینم که با اشتیاق میگویند: «خانم ما یه روزه یک کتاب 100 صفحهای رو تموم کردیم!».
رمانهای کودک نسبتبه کتابهای تصویری تعداد صفحات بیشتری دارند؛ اما متن هر صفحه معمولا خیلی زیاد نیست و بچههایی که تازه به خواندن جملهها و بندهای طولانی تا حدودی مسلط شدهاند، میتوانند چنین کتابهایی را زود تمام کنند و از اینکه موفق شدهاند کتابی با تعداد صفحات زیاد بخوانند به خودشان افتخار کنند. علاوهبر این، با ساختار رمان آشنا میشوند و رفتهرفته حوصله و تمرکزشان برای دنبال کردن فصل به فصل یک داستان طولانی بیشتر میشود.
سوژه ماجراهای داستان با اشاره به ترس بیلی شروع میشود و نشان میدهد که این پسربچه از تاریکی، خوابیدن در تاریکی و وجود هیولاهای تاریکی میترسد. به نظر شما بهتر است بچهها با این خیالپردازیهای شبانه چطور برخورد کنند؟ به نظر من خیلی خوب است بچهها بتوانند در این باره صحبت کنند یا به واسطهی بیان هنری به ترسهایشان عینیت ببخشند.
همچنین کتابهایی مثل مجموعهی بیلی باعث میشود بچهها بدانند تنها آنها نیستند که ترس و دلهرههایی از این دست را تجربه میکنند. کنشهای قهرمان داستان به مخاطبش در پیدا کردن راهحلی برای ترسهای خودش کمک میکند. آیا کار زانا دیویدسون مناسب بود که هیولاها را برای بیلی واقعی کرد و فرصت داد تا او بدون خیالپردازی با آنها مواجه شود و به ماهیتشان پی ببرد؟ بهنظرم دیویدسون خیالپردازی را از بیلی نگرفت.
او با خلق این هیولاهای فسقلی و ایجاد حس دوستی و مسئولیت، به بیلی کمک کرد تا بفهمد شجاعت این را دارد که با ترسهای بزرگتری که در ذهن دارد مبارزه کند. شاید بهتر است بگویم به او فرصت داد تا بدون تولید توهم در ذهنش، ماجراجویی کند؛ زیرا به نظر میرسد ترسی که به توهم ختم شود کودکان را بیشتر میآزارد. درباره توهمهای کودکانه چه نظری دارید؟ به نظرم بچهها چنین مرزبندیای ندارند.
گمان میکنم ترس برای بچهها واقعی است و آن را توهم نمیانگارند. فکر نمیکنم مرز واقعیت و خیال برای بچهها به اندازه بزرگسال روشن باشد. در این کتاب پدرومادر و حتی خواهر بیلی ترس او را جدی نمیگیرند. اینجاست که نویسندههای کتاب کودک مثل دیویدسون با جدی گرفتن ترس آنها تبدیل به دوست کودکان میشوند. به نظر شما این احتمال وجود دارد که چنین کتابهایی و علاقه نشان دادن بچهها به خواندن این آثار، آنها را به دنیای خیالات نزدیک و از دنیای واقعی تعامل با خانواده یا حتی مطرح کردن ترسهایشان با آنها دور کند؟
اتفاقا چنین کتابهایی میتوانند ابزار مؤثری برای والدین و تسهیلگران کتاب کودک باشند تا میان دنیای خیالی و واقعی بچهها پل بزنند و این گفتوگو را تسهیل کنند. لطفا بیشتر توضیح دهید؛ این کتابها چطور باعث ایجاد گفتوگو بین خانواده و فرزندان میشوند؟ والدین میتوانند با پرسیدن سوالات بهجا در حین بلندخوانی یا پس از آن، کمک کنند کودک درک خودش از داستان را محک بزند و احساسات و انتخابهای خودش را ابراز کند.
گاهی میتوان از کودک پرسید اگر او جای شخصیت بود چه تصمیماتی میگرفت یا از او خواست از ترسهای خودش بگوید یا آنها را بکشد و با هم راههایی پیشنهاد دهند برای مواجه شدن با آن ترسها و والدین در این پروسه کودک را همراهی کنند. کتابهایی مانند «بیلی و هیولاهای فسقلی» به نظر میرسد بیشتر باید به دست بزرگترها برسد تا بچهها. نظر شما در اینباره چیست؟
چقدر خانوادهها بویژه پدرها و مادرها باید داستان کودک بخوانند؟ برای بزرگسالی که دوست دارد وارد دنیای کودکان شود، گفتوگوی مؤثرتری با کودک داشته باشد و دنیایش را بهتر درک کند، یکی از بهترین راهها خواندن کتاب کودک است. همچنین وقتی پدرها و مادرها همراه با بچهها کتاب را بلندخوانی میکنند، اتفاقهای خیلی خوبی میافتد. بین کودک و والد حس همسنگی و رفاقت شکل میگیرد. داستان، کودک و والد را وارد یک ماجرای مشترک میکند که مخصوص آن دو است و این بستر صمیمیت و گفتوگو را میسازد. همچنین اعتماد به نفس کودک در خواندن افزایش مییابد و درک ادبی بهتری پیدا میکند. زانا دیویدسون از ترس بیلی داستانهای ماجراجویانهای ساخت تا ذهن بیلی با آنها سرگرم شود.
آیا درونمایه این نوع کتابها این است که بچهها مواجه شدن با ترسهایشان و داستانسازی برای آنها را امتحان کنند؟ این هم میتواند یکی از اهداف کتاب باشد. بههرحال، کودک با همذاتپنداری با شخصیت یاد میگیرد خودش چطور با ترسهایش مواجه شود. شما قلم دیویدسون را در پرداختن به سوژهاش چطور دیدید و نظرتان درباره آن چیست؟ من قلم او را خیلی دوست دارم؛
چرا که مختصر و مفید است. شما یک جمله اضافی در داستان او پیدا نمیکنید و مشخص است که به همه زوایای داستان فکر کرده. خط داستانی تمیز و بیعیب است. همچنین نثرش کشش دارد و ساده و بامزه است. این کتابها متن کوتاهی دارند که با تصاویر بازی میکنند و مطالعه را برای کودکان و حتی بزرگسالان خستهکننده نمیکنند. چقدر در ایران در زمینه تألیف این فرم از کتابهای کودک فعالیت کردهایم؟ بهواسطه بازخوردهایی که در کلاس و کتابخانه از بچهها میگیرم، میبینم که علاقه بچهها به کتابهایی با متن کم چقدر زیاد شده است.
اینروزها تمایل بچهها به خواندن متنهای طولانی به میزان محسوسی نسبتبه دوران کودکی خودم کمتر شده است. به نظر میرسد نویسندگان هم به این علاقه بچهها توجه نشان دادهاند و تعداد کتابهای کمیک و رمانهای کودک کوتاه و جذاب چه تألیفی و چه ترجمه رو به افزایش است. هر چند میتوان گفت که این یک رابطه دو طرفه است.
آثار تولیدشده به مرور روی سلیقه بچهها تأثیر میگذارد و سلیقه بچهها نیز بر آثار تولیدشده. اینروزها در ایران هم رمانهای کودک با کیفیتی خلق میشود که با متن کوتاه و جذابشان بچههای زیادی را کتابخوان کردهاند. تصویرگری ملانی ویلیامسون بسیار چشمگیر است و اگر تصاویر او همراه داستان دیویدسون نبود، «بیلی و هیولاهای فسقلی» نمیتوانست اینقدر خواندنی شود. شما چقدر تصاویر این کتاب را دوست داشتید و به نظرتان نوع چاپی که نشر افق انجام داده توانسته است حق مطلب زیبایی این کتاب را ادا کند؟
ناگفته پیداست که من هم عاشق تصاویر این مجموعهام. تصویرگری ویلیامسون همسنگ با داستان دیویدسون اثری ماندگار ساخته است. چاپ باکیفیت نشر افق هم باعث شده است حق مطلب ادا شود. این مجموعه چند جلدی است و آیا جلد سوم آن تا پایان سال منتشر میشود؟ تا امروز هفت جلد از این مجموعه را ترجمه کردهام و امیدوارم به زودی جلد سوم هم منتشر شود.
❤️
چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و… با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط
و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی