*راه بی روح شدن*
دنیا می گوید چیز هایی را از تو می گیرم که امکان بازگشتشان وجود دارد.
به خیالش می خواهد زمین نخوریم کجای کاری؟
فقط دنیا حرف زدن بلد نیست، من هم بلدم
بلدم و می گویم که دنیا لاف می زند، چرت میگوید
کداممان دیده ایم بهتر از جانمان کسی بیاید
کداممان دیده ایم جایش را دیگری پر کند
اصلا کداممان منتظرش هستیم؟
میبینید! حتی فکر کردن به مرهم خیالی زخم های قلب هم مسخره است
حتی مرهم خیالی…
دنیا، اکنون تو گوش کن تو تکی تو تنهایی
تو را تقدیر به اینجا رسانده.
تو از جنس آدمیزاد نیستی
پس از فرط بیکاری برای قلب های زخم خورده ما تکلیف نکن.
ما خود بلدیم بر زخم های جگر های سوخته مان مرهم نهیم.
قلب های ما عفونت نمی کند؛ اصلا این لوس بازی هارا بلد نیست.
قلب های ما از کودکی که بچه های محل در بازی شان راهمان ندادند، بزرگ شدند.
از همان موقع که بظاهر با وفاها دورمان زدند و سنگ به ریشه روحمان پرتاب کردند.
ما بزرگ شدیم دنیا.
ما مسیر شکستگی قلب هامان را پیش گرفتیم و بزرگ شدیم.
ما حتی عاشق هم نشدیم
تصوری که تو از آدمهای اطرافمان در مغز و قلبمان ساختی ما را سنگ دل کرد.
ما سرد شدیم.
از همان موقع که کسی جای کسی نیامد سرد شدیم پس به کار خودت برس دنیا.
مهدیه طریفی
فوق العاده بود، موفق باشید