تبعید..
گِره ی اَخمِ مرا باز کند..
لبخندت چه شَوَد حکم کنی .. دل بِشَوَد در بَندت؟
راضیام با تو.. به هر دورترین تبعیدم
من در عشقِ تو..جوانِب..که نسنجیدم
پای به زنجیر کِش و هرچه که خواهی آن کن
با دو جادوی سیاه..فتنه شو..قصدِ جان کن
شعله کِش همچو مسیحا بَرَت میگیرم
زاده شَم باز..چو ققنوس..اگر.. میمیرم
پای به زنجیر کِش و هرچه که خواهی آن کن
با دوجادوی سیاه..فتنه شو..قصدِ جان کن
بیگمان عشق در این بُرهِه زمان میخواهد
در حصاری ست گرفتار.. ولی میآید
زاده شو همچو مسیحا بَرَت میگیرم
باد بَرَد گَرده ام.. بازم.. به تو.. درگیرم
پای به زنجیر کِش و هرچه که خواهی آن کن
با دو جادوی سیاه..فتنه شو.. قصدِ جان کرد
آسیه مهرگان